این همان "عده قلیلی" هستند که قرآن اتش زدند؟
این همان "عده قلیلی" هستند که به هیئت ها حمله کردند؟
این همان "عده قلیلی" هستند که حرمت امام حسین را شکستند؟
این همان "عده قلیلی" هستند که از صهیونیست ها پول گرفته اند؟
به شعارهایشان گوش کنید!!!
این همان پلیسی ست که سردارانش عربده می کشند که یک گلوله شلیک نکرده؟
به صدای تیراندازی گوش کنید!!!
نگاه کنید!
بنا به گزارش ها 50 نفر با شعارهای "ابوالفضل علمدار خامنه ای نگه دار" به مردم حمله ور شدند و در خیابان های اطراف هم عده ای موتور سوار با سنگ به مردم حمله کردند، این افراد با منتسب کردن خود به ولایت فقیه از یک سو به بیت امام خمینی حمله کردند و دیگر سو تلاش کردند این حرکات ساختار شکنانه و اهانت آمیز را به پیروان رهبر انقلاب منصوب کنند.
50نفر از نیروهای لباس شخصی با حمله به بیت حضرت امام(ره) در عصر تاسوعا سخنرانی سید محمد خاتمی را نیمه کاره گذاشتند.
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری سلام از حسینیه جماران، سخنرانی سید محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق کشورمان به دلیل حمله نیروهای لباس شخصی به بیت امام(ره) با باتوم و زنجیر نیمه کاره ماند.این گروه با شکستن شیشه های حسینه جماران وارد حسینیه شدند.
بر اساس این گزارش از ساعاتی پیش نیروهای امنیتی اطراف خیابان جماران را محاصره کرده بودند اما نیروهای لباس شخصی به سادگی توانستند به بیت امام (ره) حمله کنند.
گفتنی است این 50 نفر با شعارهای "ابوالفضل علمدار خامنه ای نگه دار" به مردم حمله ور شدند و در خیابان های اطراف هم عده ای موتور سوار با سنگ به مردم حمله کردند، این افراد با منتسب کردن خود به ولایت فقیه از یک سو به بیت امام خمینی حمله کردند و دیگر سو تلاش کردند این حرکات ساختار شکنانه و اهانت آمیز را به پیروان رهبر انقلاب منصوب کنند.
یاسر خمینی، فائزه و فاطمه هاشمی هم در مراسم حضور داشتند.
دو تن از رهبران جنبش اعتراضی ایران مشترکا از دولت خواسته اند که برای اعتراض به پخش صحنه 'اهانت' به آیتالله خمینی در تلویزیون این کشور، مجوز راهپیمایی صادر کند.
مهدی کروبی روز دوشنبه ۲۳ آذر (۱۴ دسامبر) به سایت تغییر (پایگاه اطلاع رسانی حزب اعتماد ملی) گفت: "امروز بنده با مهندس میرحسین موسوی تلفنی صحبت کردم و قرار بر این شد که برای راهپیمایی و محکوم کردن رفتارهای اینچنینی یک درخواست مجوز بدهیم".
او گفت با وجود اینکه برگزاری راهپیمایی مسالمت آمیز طبق اصل ۲۷ قانون اساسی ایران نیاز به مجوز ندارد، با توجه به شرایط جامعه و با هدف جلوگیری از آسیب دیدن تظاهرکنندگان، درخواست صدور مجوز را به وزارت کشور ارائه خواهند کرد.
آقای کروبی افزود: "امیدواریم که این حسن نیت ما پاسخ درخور و مناسب بگیرد اما در صورت مخالفت [وزارت کشور]، ما نمی توانیم عواقب حضور خودجوش مردم را بر عهده بگیریم و هرگونه اتفاقی که برای مردم انقلابی ایران بیفتد، مسئولیتش متوجه آقایان است".
او پاره کردن تصاویر آیت الله خمینی را محکوم کرد و گفت که "نشر و اشاعه" این کار در تلویزیون ایران، "مصداق تشویش اذهان عمومی" است.
آقای کروبی گفت: "گویی یک توطئه از پیش تعیین شده صورت گرفته باشد، زیرا ناگاه مردم ایران عکس امام عزیزشان را پاره شده بر صفحه تلویزیون دیدند که رفتاری بسیار مشکوک و عجیب بود".
تلویزیون ایران در بخش خبری ۲۰:۳۰ روز ۱۶ آذر، در قسمتی از گزارش خود از حوادث روز دانشجو که به اعتراضات دانشجویان مخالف دولت مربوط می شد، تصویری از عکس پاره شده آیت الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی را پخش کرد و آن را به دانشجویان معترض نسبت داد.
پخش این تصاویر باعث شد موج تازه ای از تهاجم علیه جنبش اعتراضی موسوم به "جنبش سبز" و رهبران آن آغاز شود و تا عالی ترین سطوح گسترش یابد؛ تا جایی که آیت الله علی خامنه ای 'اهانت' به بنیانگذار جمهوری اسلامی را صراحتا نتیجه اقدامات رهبران مخالفان دولت و کار هواداران آنها دانست.
با این حال مخالفان دولت این اتهام را به شدت رد می کنند.
در یکی از تازه ترین واکنش ها از این دست، زهرا رهنورد (همسر میرحسین موسوی) گفته است که "جنبش سبز" از دل اندیشه های آیت الله خمینی سر بر آورده و حامی آرمان های اوست.
خانم رهنورد روز دوشنبه ۲۳ آذر در گفت و گو با سایت پارلمان نیوز، پایگاه خبری فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی، گفت: "بی گمان توطئه افکنان تصویر امام خمینی را با ترفندهای خاص و فضاسازی شناخته شده، به آتش کشیدند تا آن را به پای جنبش سبز بگذارند و از این طریق حقانیت ندای سبز مردم را مشوش کنند".
پیش تر میرحسن موسوی و محمد خاتمی هم انتشار تصاویر 'اهانت به آیت الله خمینی' در تلویزیون ایران را مشکوک خوانده بودند.
بسم الله الرحمن الرحیم
عید سعید غدیر را به ملت مسلمان ایران تبریک میگویم و از خداوند متعال نزدیک شدن به آرمانهای صاحب غدیر را برای آنان و تمامی مسلمانان جهان مسئلت میکنم. در این عید شیعیان برای هم برکت و بهروزی آرزو میکنند و از یکدیگر تحفههایی را میطلبند که به تحقق چنین آرزوهایی کمک کند و متضمن سرانجامی نیکو برای ملت و کشور خصوصا در شرایط بحرانزده کنونی باشد. چنین انتظاری از ما نیز هست و حتی اگر این انتظار وجود نداشت برآورده کردن آن وظیفهای بر عهده ما بود. برای این منظور کاری که از ما برمیآید صمیمیت در خیرخواهی است، حتی اگر آن را نپذیرند، و پایداری در دوراندیشی است، حتی اگر چنین نامی بر آن نگذارند. خطرهایی بزرگتر از آن در پیش است که چه ما و چه دیگران از خویشتن یاد کنیم و واقعیتهایی سترگتر از آن در برابر قرار دارند که با نادیدن ناپدید شوند. با استمداد از لطافتی که فضای عید ایجاد کرده است و با استفاده از فرصتی که روز شانزدهم آذر به وجود میآورد چه چیز بهتر از پرداختن به آنچه میتواند داروی درد امروز باشد؛ دارویی که الزاما تلخ نیست، اگر پیشداوریها را کنار بگذاریم.
روز دانشجو در پیش است. در تاریخ معاصر ما جنبش دانشجویی همواره نوعی پرچم و گواه برای حرکت مردم بوده است. در روزهای تلخ بعد از کودتا و در تاریکترین برهه از تاریخ ملت ما، زمانی که همه آرزوها برباد رفته به نظر میرسید آنچه در شانزدهم آذر ۱۳۳۲ روی داد شاهدی بود که معلوم میکرد روح مردم و خواستههای تاریخیشان هنوز زنده است. آن «سه قطره خون» و آن «سه آذر اهورایی» که روز دانشجو را پایه گذاشتند، اگر پس از نیم قرن هنوز از تازگی، درخشندگی و اهمیت برخوردارند، به خاطر آن است که نسبت به وجود و حیات واقعیتی عظیمتر در جان مردم شهادت دادند. این گواهی در سالها و نسلهای پس از آن نیز از سوی جنبش دانشجویی ادامه داشت و هنوز ادامه دارد. جامعه به دلایل بسیار گرایشهای در حال تکوین در بطن خویش را پیش چشم کسانی که تنها به ظاهر آن مینگرند نمایان نمیکند. دگرگونیهای بزرگ معمولا متهمند که یکباره روی میدهند و از بازیگران سیاسی فرصت هماهنگ شدن با خود را دریغ میکنند. البته در حقیقت هیچ تحولی دفعتا تحقق نیافته است؛ تنها بروز و ظهور تغییرهاست که شکلی دفعی دارد. در چنین شرایط گواهانی که از اعماق ناپیدای جامعه خبر میدهند به راستی ارزشمندند.
جنبش دانشجویی در تاریخ معاصر ما همواره حاوی گزارشهایی از شکلگیری جریانهای عمیق سیاسی و اجتماعی در متن جامعه بوده است. این نقشی است که اگر حاکمان با درایت برخورد میکردند میتوانست و میتواند برای عبور کمهزینه به سمت توسعه و پیشرفت بیشترین بهرهها را برساند، اما آنان خشمگینانه این نشانگر ذیقیمت را میشکنند؛ آنان دوست دارند به خود تسلی دهند که حرکتهای دانشجویی جز غوغای چند جوان پرسروصدا نیستند که اگر خاموش شوند صورت مسئله از اساس پاک خواهد شد؛ داستانی تکراری از انکار واقعیتها و تلاش برای تولید و تفسیر اطلاعات مطابق میل دولتمردان که تقریبا هیچ عهد تاریخی بدون شمهای از آن پایان نیافته است. ان هولاء لشرذمه قلیلون، (گفتند که) اینها گروهی ناچیزند (به قول امروزیها خس و خاشاکی بیش نیستند)، و انهم لنا لغائظون، و آنها ما را به خشم میآورند، و انا لجمیع حاذرون، و ما همگی در آمادهباش به سر میبریم، فاخرجناهم من جنات و عیون، پس خداوند آنان را از باغها و چشمهسارها بیرون کرد، و کنوز و مقام کریم، و از گنجها و از جایگاه دلپسند.
چه تلخ است اگر پس از این همه عبرتهای دور و نزدیک مشابه این خطا هنوز در رفتار کسانی دیده شود؛ آنهایی که اصرار دارند بگویند مردم دیگر ساکت شدهاند و فقط دانشجویان ماندهاند؛ در دانشگاهها هم فقط تهران ناآرام است، از تهران هم فقط دانشگاههای مادر هیاهو میکنند، آنجا هم کانون جنبش و جوشش، چند نفر جوان غریبند که اگر آنها را به اخراج از خوابگاه و محرومیت از تحصیل تهدید و محکوم کنیم داستان تمام میشود. خوب! تمام این کارها را کردید، پس چرا داستان تمام نشد؟ زیرا حرکت دانشجویی گواه بر واقعیتهایی بزرگتر از خویش است. ای کاش قدر آن را میدانستند، از پیشآگهیهایی که درباره تحولات دور و نزدیک میدهد درس میگرفتند و خود را با این تغییرات هماهنگ میکردند، خصوصا اینک که دانشجویان نه مستورهای کوچک از مردم، که یکی از وسیعترین و فعالترین قشرها را تشکیل میدهند. درحال حاضر از هر بیست ایرانی یک نفر دانشجوست. متصدیان امور اگر پیش از این به نقش آنان به عنوان گواه فردا توجه کرده بودند اینک در چنین بحرانی قرار نداشتند.
البته این یک قاعده دوسویه است. حرکات دانشجویی هم به اندازهای که از تمایلات واقعی جامعه خبر بدهند نیرومند و ریشهدارند، زیرا قدرت نهادهای اجتماعی در گرو پایبندی به ضرورتی است که آنها را ایجاد و ایجاب میکند. نسل ما آن زمان که در حرکات دانشجویی شرکت داشتیم به روشنی میدید که پیوند با متن جامعه تا چه حد در تواناییهایش موثر است. در آن زمان گرایشهای بسیاری میان دانشجویان به چشم میخورد. اگر انجمنهای اسلامی از همه قویتر بودند به خاطر آن بود که از واقعیتهای اجتماعی بیشتر نمایندگی میکردند.
بسیاری از فعالان دانشجویی امروز، گردانندگان فردای جامعه خواهند بود و این دلیلی مضاعف است تا مظهریت از واقعیتهای اجتماعی را از دست ندهند . قدرت و سرزندگی آنها در گرو این رمز است. راز موفقیت سیاستمداران نیز همین است. آنها تا اندازهای که بتوانند خواستها و تمایلات جامعه را بشناسند و با آنها منطبق شوند، بلکه تجلی و گواه آنها قرار بگیرند، قادرند به کشور خود خدمت کنند، یا لااقل قدرتمند باقی بمانند. و این تصور که کسی میتواند به رغم گرایشهای مردم بر آنان حکومت کند بیشتر از یک توهم نیست. حتی زمانی که یک دولت موفق میشود با تکیه بر نیروی سرکوب موجودیتش را حفظ کند فیالواقع از انطباق خود با آمادگی جامعه برای تمکین در برابر زور ارتزاق کرده است، گرچه این تمکین هم تا ابد نمیپاید.
جامعه ما اینک شگرفترین تحولات را تجربه میکند؛ بعد از حوادثی که چند ماه گذشته به خود دید کیست که بتواند این حقیقت را انکار کند؟ ماهیت دقیق این دگرگونی چیست؟ این بزرگترین سوال برای ما و برای مخالفان ماست. آنان نیز اگر بدانند که چه رویداد عظیم و مبارکی در راه است، کلاهخودها و چوبدستیهایشان را کنار میگذارند و به دنبال ابزارهایی برای پرستاری از این گیاه پاک که در خاک ما جوانه زده است میروند.
در میان زیباییهای بسیاری که روزهای پیش از انتخابات را نورانی میکرد زیباترین پدیده جمع شدن مردمی از سلیقههای گوناگون گرداگرد هم بود. آنها برای آن که به این کار موفق شوند تفاوتها و تنوعهایشان را کنار نمیگذاشتند، بلکه به رسمیت میشناختند. کسی لازم نمیدید که برای شرکت در این یکرنگی هویت خویش را از دست بدهد و دیگری شود. در آن یگانهشدنها حظی وجود داشت که فطرتهایمان میپسندید. آن زنجیرههای سبز انسانی که شهرهای ما را فرا گرفت نمایشی تهی از حقیقت نبود. قرار نبود بعد از آن که از پل گذشتیم به سرنوشت یکدیگر اهمیت ندهیم و جانهایمان نمیخواست که پس از چشیدن طعم آن یگانگی از نو پراکنده شویم. چنین چیزی بدون تردید نشانهای از طلوع بزرگی و رشد در حیات یک ملت است.
بزرگی یک ملت در ثروتمند بودن یا قدرتمند شدن نیست؛ اینها فقط بخش کوچکی از آثار آن است. بزرگی یک ملت در عظمت جان اوست. بزرگی به آن است که بتوانیم امور ظاهرا ناسازگار را با هم داشته باشیم. خانه کوچک مکانی است فقط برای «من»، اما در خانه بزرگ برای دیگران هم جا وجود دارد. کارفرمایی که جانش کوچک بود فکر میکرد جز با تجاوز به حقوق کارگران نمیتواند مالی بیندوزد، حال آن که کارآفرین بزرگ تنها راه سود بردن را سود رساندن میبیند. همینگونه است تفاوت کارگر کوچک و کارگر بزرگ. به هزار دلیل تنها راه بهرهمند شدن این است که همه با هم بهرهمند شوند، اما کسانی که کوچکند ظرفی ندارند که در آن دیگری هم بگنجد. همچنین است تفاوت دینداری که بزرگ است و دینداری که کوچک است. دیندار بزرگ امام صادق (ع) است که در خانه خدا مینشیند و با منکر خدا حکیمانه گفتگو میکند. حقیقت خانه خدا همان قلب اوست که برای همگان جا دارد و برای همه حق قائل است؛ حق زیستن، حق شنیدن، حق برگزیدن، حق اشتباه کردن، حق بزرگ بودن. آری بزرگ بودن، و الا بزرگ به کوچک چه کار دارد؟ غیردیندار را در جایگاهی میبیند که میتواند به زیباییهای دین رو کند، اگر نتوانسته است حقیقتی را بیابد احتمال درک آن را از سوی دیگری نادیده نگیرد، یا میتواند کوچک باشد و هر چیزی را که نچشیده است انکار کند؛ هر چیزی را که درک نمیکند ترک کند و بیآنکه بنشیند و برای فهمیدن گوش بدهد، عقاید دیگران را بیاساس بخواند.
ملت ما اینک دارد نشانههای بزرگی خود را به نمایش میگذارد؛ آن تحول شگرفی که جامعه ما در تکاپوی تجربه آن است این است. البته چیزی که اهمیت دارد خود این بزرگی است و نه نشانههای آن. نشانههایش را باز میگوییم تا خود آن را باور کنیم که چونان بهار از راه میرسد و حیات ما را دیگرگون میکند؛ تا به مبارکی آن ایمان بیاوریم و از تغییراتی که ایجاد میکند نترسیم. این همان رشدی است که انقلاب ما به امید آن بنا نهاده شد. چندی گذشت و از آن غافل شدیم، ولی پروردگارمان غافل نشد. بذری را که سی سال پیش از این با هزار امید در خاک خود کاشته بودیم پرورش داد تا اینک که جوانههایش را پیشرویمان قرار داده است.
نشانههای بزرگی یک ملت شبیه به صفاتی است که از یک انسان رشید انتظار میرود. کسی که آرمان ندارد هیچ نمی ارزد، اما کیست که بتواند در عین آرمانگرایی ارتباط خود را با واقعیتها از دست ندهد؟ یک انسان رشید؛ و یک ملت بزرگ. اگر مردم علیرغم تمامی صحنههای تلخی که در این چند ماهه دیدهاند همچنان اجرای بدون تنازل قانون اساسی را شعار محوری خود میدانند به آن خاطر نیست که اگر چیز دیگری بخواهند به آنها داده نمیشود. تنها و تنها حکمت و واقعبینی مردم بود که اجازه نداد رفتار زشت حاکمان به واکنشهای عصبی و لجامگسیخته بیانجامد.
به عنوان مثالی دیگر صفت شجاعت را در نظر آورید. شهامتی که یک انسان رشید (مثلا یک پدر در دفاع از دختر جوانش) نشان میدهد همراه با هیاهو نیست، مانع از دوراندیشی و مستلزم قبول هزینههای بیدلیل نیست، اما هولانگیزتر و اثرگذارتر از زور بازوی دیگران است. آیا مشابه این کیفیت را در شجاعتی که مردم ما به نمایش میگذارند مشاهده نمیکنید؟
به عنوان مثالی دیگر انعطاف یک انسان رشید به معنای وادادگی نیست، بلکه بدان معناست که او برای رسیدن به مقصود خود پر از راهحلهای گرهگشاست. در طول شش ماه گذشته هر روز روزنههایی که مردم میگشودند بسته میشد و آنان هربار بدون آن که به رودررویی کشیده شوند یا آرمانشان را کنار بگذارند راهحلهای جدید خلق میکردند.
به عنوان مثالی دیگر به صبر و متانتی که در حرکت مردم وجود دارد نگاه کنید؛ خواستههایشان را چنان با حوصلهای زندگی میکنند که گویی میتوانند صد سال آنها را زندگی کنند؛ حوصلهای که مخالفانشان را خسته کرده است، حوصلهای که از رشد حکایت میکند.
و به عنوان مثالی دیگر انسان رشید کسی است که اعتماد به نفس دارد؛ یعنی نسبت به ارزشهای وجودی خود آگاه است. برای زمانی طولانی ما اینگونه نبودیم. سرهای ما فروافتاده بود. دو قرن وابستگی خودباوری را از ملت ما گرفته بود، تا این که انقلاب ترمیم این باروی فروریخته را آغاز کرد. ولی آیا بلافاصله به این هدف رسیدیم و عمق روح خود را از آن لطمههای تاریخی پاک کردیم؟ پس چرا وقتی هنرمندانمان در جهان مورد تحسین قرار میگرفتند متعجب میشدیم؟ انگاری احتمال هم نمیدادیم که از ایرانی هنری سر بزند، یا اگر بدبین بودیم بیباور به آن که ممکن است کمترین نکته قابلستایشی در ما وجود داشته باشد به دنبال ردپای توطئه میگشتیم. آیا اگر یک انسان رشید هم مورد تحسین قرار گیرد اینگونه واکنش نشان میدهد؟ یا او از فضائل خویش آگاه است، به قدری که تمجیدها نه جانش را ذوقزده میکند و نه مسیرش را تغییر میدهد. در چند ماه گذشته ملتها ایرانیان را بسیار ستودند، اما واکنش مردم ما را در مقابل این تحسینها با گذشته مقایسه کنید تا ایمان بیاورید که جان جامعه ما دارد نشانههای عظمت را تجربه میکند.
در سند چشمانداز بیست ساله آمده است که ایران باید در سال ۱۴۰۴ قدرت اول منطقه باشد. آیا قرار است در آن سال ما به منطقه و جهان راست بگوییم که قدرت بزرگی هستیم یا دروغ بگوییم؟ آیا قرار است در حالی که هنوز بزرگ نشدهایم لباسهای بزرگ بپوشیم تا عظیم به نظر برسیم؟ آیا قرار است در سطح کشورهای منطقه طرحهای عمرانی نیمهکاره افتتاح کنیم، یا سفرهای شکستخوردهمان را با امدادهای رسانهای پیروزی بنامیم، یا خود را کانون دائمی جنجالها قرار دهیم، یا با تحقیر دیگران و توهین به آنان ادعای عظمت کنیم؟ یا قرار است واقعا قدرتمند باشیم؟ این سوال را از آنجا میپرسم که یک کشور تنها زمانی بزرگ است که ملتی بزرگ داشته باشد.
دعایمان مستجاب شد و ملت با تکیه بر زانوان خود به بلوغ و رشدی که شایسته او بود رسید، منتهی مشکل آن است که یک ملت بزرگ نمینشیند تا در روز روشن رایش را ببرند و هیچ نگوید. یک ملت بزرگ انتخابات درجه دو انتصابی را تحمل نمیکند. وقتی که یک ملت بزرگ میشود دیگر خدمتگزارانش اجازه ندارند به او بگویند چه باید بخورد و کجا باید برود و چه کسی را برگزیند و به چه چیز و چه کس اعتماد کند. یک ملت بزرگ از شورای نگهبان انتظار دارد آنها را قانع کند که تقلبی در انتخابات روی نداده است، نه آن که تنها یک ادعا پیش رویشان بگذارد و ادعای خود را باطل کننده انبوهی از مشاهدات و مستندات بداند.
از ما میخواهند که مسئله انتخابات را فراموش کنیم، گویی مسئله مردم انتخابات است. چگونه توضیح دهیم که چنین نیست؟ مسئله مردم قطعا این نیست که فلانی باشد و فلانی نباشد؛ مسئله آنها این است که به یک ملت بزرگ بزرگی فروخته میشود. آن چیزی که مردم را عصبانی میکند و به واکنش وا میدارد آن است که به صریحترین لهجه بزرگی آنان انکار میشود.
مگر نمیخواهید که ما نباشیم و شما باشید؟ راهش توجه به این واقعیت است؛ مردم با زید و عمرو عهد اخوت ندارند و آن کسی را بیشتر میپسندند که حق بزرگی آنان را کاملتر ادا کند. این مسئلهای است که توجه به آن نه فقط گره انتخابات، که هزار گره دیگر را نیز میگشاید. و اگر بنا باشد حل نشود آرزو کنید که دامنههای مشکل در یک انتخابات، محدود بماند.
برادران ما! اگر از هزینههای سنگین و عملیات عظیم خود نتیجه نمیگیرید شاید صحنه درگیری را اشتباه گرفتهاید؛ در خیابان با سایهها میجنگید حال آن که در میدان وجدانهای مردم خاکریزهایتان پی در پی در حال سقوط است. ۱۶ آذر دانشگاه را تحمل نمیکنید. ۱۷ آذر چه میکنید؟ ۱۸ آذر چه میکنید؟ چشمانی را که در صحن دانشگاه به رزمایشهای بیفایده افتاده و آنها را نشانه ترس یافته چگونه تسخیر میکنید؟ اصلا همه دانشجویان را ساکت کردید؛ با واقعیت جامعه چه خواهید کرد؟
اینها سخنانی است که ما از روی خیرخواهی میگوییم و شنیده نمیشود. اگر میشنیدند راه پیروزی خیلی نزدیک میشد؛ آن پیروزی را میگویم که عبارت از غلبه یک حزب نیست، بلکه فراگیر شدن بلوغ یک ملت است؛ آن پیروزی که انسانها را همچون جوانههای یک مزرعه یکی یکی و گروه گروه بزرگ میکند و بی آن که لازم باشد هویت خود را از دست بدهند سبز میکند، تا جایی که خود زندانبان از کارهایی که میکند خجالت بکشد.
اخیرا شنیدم بسیج دانشجویی یکی از دانشگاهها در مراسم خود برای مخالفان هم فرصت سخن گفتن قرار داده است؛ این یک شروع خوب است. یا شنیدم که در عید غدیر مخالفان مردم به یکدیگر شال سبز هدیه میدهند. از دیدگاهی که این همراه شما مینگرد این را بزرگترین عیدی است. زیرا این ما نبودیم که سبز را انتخاب کردیم، بلکه سبز بود که ما را برگزید. آیا ممکن است که این رنگ، برادران ما را نیز برگزیند؟ آری ممکن است، زیرا ذیجود کسی است که به حیله حیلهزننده نگاه نمیکند، و راه سبز شدن بر هیچ کس بسته نیست.
میر حسین موسوی
۱۵/۹/۱۳۸
جناب آقای هاشمی
جناب آقای هاشمی
جناب آقای هاشمی
اجلاسیه مجلس خبرگان برگزار شد و توقع آن بود که نمایندگان مردم در این مجلس نگاهی موشکافانه به آنچه روز انتخابات 22 خرداد رخ داد و حوادث وبحران های قبل و پس از آن داشته باشند. گمان اما نمی کردم که در این اجلاس، خبرگان ملت، بحران مبتلا به کشور را "فتنه" بخوانند و چنین به امید پاک کردن صورت مساله، سر خویش را به زیر برف کنند. به راستی جنابعالی که قبل از انتخابات "آتشفشان" خشم مردم را روشن دیده و آن رااعلام عمومی کرده بودید چگونه تایید فرمودید که تصاعد این آتشفشان را امواج فتنه بخوانند و چنین بی دغدغه از کنار شرایط خطیر مترتب بر کشور بگذرند؟ در عجبم که با قانون اساسی، این میراث گرانبهای امام و خونبهای شهیدان و ثمره تلاش و پایمردی رهروان انقلاب، و با یکی از اصلی ترین پایه های آن که همانا مجلس خبرگان رهبری است چه رفتاری می شود! و عظمت این مجلس و جایگاهی که می تواند در حفظ و سلامت نظام جمهوری اسلامی و احقاق حقوق مردم داشته باشد، چه سرنوشتی پیدا کرده است!
ریاست محترم مجلس خبرگان رهبری
جناب آقای هاشمی
جناب آقای هاشمی
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
بسم الله الرحمن الرحیم
راهپیمایی روز قدس امسال در روند حوادث چند ماه گذشته بدون تردید یک نقطه عطف محسوب میشود. نتایجی بسیار مبارک از آنچه در این مناسبت اتفاق افتاد انتظار میرود که مختص به یک سلیقه و یک گرایش نیست، بلکه فضلی عام و دستاوردی برای تمام کسانی است که در این سرزمین ریشه دارند، حتی اگر برخی از آنها به خاطر پیشداوریهای نادرست اینک و امروز نتوانند این نعمت و رحمت را لمس کنند.
به همین ترتیب اگر گفته میشود راه سبز را باید زندگی کرد سخنی پیچیده و تازهای و دعوت به امری ناشناخته نیست. بلکه توجه دادن به همان چیزی است که دارید تجربه میکنید، و این که حرکت امروز مردم ما به خلاف عهدهای پیشین، آغاز نوعی از زندگی است. در همصداییها و پیوندها و چشمپوشیها و یکرنگیها و هوشمندیها و سرزندگیهایی که ادامه این مسیر مستلزم آن است حظی وجود دارد که زندگی را سرشارتر میکند.
"فیلد مارشال"! محمد علی جعفری فرماندهی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در روز قدس. روزی که علی الاصول "سردار" باید در پوست خود نگنجد از خوشحالی و رضایت. عکس از همان خبرگزاری معلوم الحال است.
.
یک منبع آگاه به خبرنگار رویداد گفت میرحسین موسوی همچون مهدی کروبی و محمد خاتمی در راهپیمایی روز قدس حاضر خواهد شد و با مردم سبز در اعتراض به همه اشکال خشونت ، تجاوز و سرکوب همراهی خواهند کرد. سایت کلمه نیز به نقل از دفتر مهندس موسوی این خبر را تایید کرده است.
به گفته این منبع آگاه، این احتمال وجود دارد میرحسین موسوی به همراه مهدی کروبی و سید محمد خاتمی بیانیه ای برای دعوت از مردم جهت شرکت در راهپیمایی روز قدس منتشر نمایند.
لحظاتی پیش به سایت کلمه به نقل از دفتر مهندس موسوی اعلام کرد که وی به مانند سال های گذشته در راهپیمایی روز قدس شرکت می کند.
در پی تماس ها و سوال های انجام گرفته در مورد تظاهرات روز قدس امسال دفتر مهندس موسوی با اعلام این که روز قدس یادگار گرانقدر امام خمینی و روز مستضعفان و اسلام است اعلام کرد که وی همراه با سایر مردم در تظاهرات روز قدس شرکت خواهد داشت.
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت شریف و تاریخ ساز ایران
آنچنانکه می دانید خادم شما در روزهای پس از انتخابات و در تندباد حوادثی که در سه ماهه گذشته از سر این مملکت و نظام گذشته است، نامه های هشدار دهنده و آگاه کننده پی درپی و متناوبی را خطاب به مسئولین امر نوشته است بدین امید که گشایشی حاصل گردد و مباد که حقی ضایع شود و ظلمی صورت بگیرد و ظلم و آه مظلومان دامان ما را بگیرد و رها نسازد؛ چه آنکه به توصیه دین و تجربه تاریخ می دانیم که: الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.
سه ماه از سر مملکت ما گذشت، اما چگونه سه ماهی؟ اگر در انتخابات ریاست جمهوری نهم ما ساعتی به خواب رفتیم و بیدار که شدیم، گویا که به خواب اصحاب کهف فرو رفته باشیم، همه چیز را دگرگون شده دیدیم؛ در انتخابات ریاست جمهوری اخیر اما همانطور که پیشتر هم گفته ام دیگر بیدار ماندن تا صبح هم کارساز نبود؛ چراکه قبح دزدیدی شبانه ریخته و این بار کار به رهزنی رسیده بود. این اما تازه اول ماجرا بود. هیچ گاه برای من قابل پیش بینی نبود که یک روز در جمهوری اسلامی به تظاهرات آرام و مسالمت آمیز مردم چنین پاسخ دهند که دادند. پرسش و ابهام مردم درباره سرنوشت رایی که داده بودند را پاسخ دادند اما نه با برهان و منطق که با گلوله و باتوم و چماق و ضرب و شتم. در کوچه و خیابانها هر آنچه را که دور از انتظار بود دیدم؛ صحنه هایی که خاطرات دوران جوانی ما را زنده می کرد. به مرور زمان و در گذر حوادث اما خبرهایی دیگر رسید از شکنجه و انجام اعمال حیرت آور از درون بازداشتگاههای بی نام و نشان؛ خبرهایی که بر حیرت من و هر ناظر و بیننده ای می افزود. افرادی می آمدند و نقل می کردند یا با سند و شهادت نشان می دادند در ایام محبس چه از سر آنها که نگذشته است؟
خدایا مهدی کروبی چه می دید و چه می شنوید؟ یا للعجب؛ کاش او زنده نبود و نمی دید که روزی در جمهوری اسلامی شهروندی نزد او بیاید و شکوه کند که در ساختمانی بی نام و نشان، توسط افرادی بی نام و نشان تر،هر عمل قبیح و غیر معمولی بر او صورت گرفته است: از لخت و عریان کردن افراد و نشاندن آنها در مقابل یکدیگر تا فحاشی های وقیحانه و ادرار کردن در صورت آنها و رها کردن چشم و دست بسته دختران و پسران در بیابان. اینها کم نبود که خبر از تجاوز به دختران و پسران در بازداشتگاهها نیز رسید. با خود گفتم که سه دهه پس از انقلاب و دو دهه پس از فوت امام به راستی ما به کجا رسیده ایم؟
طبیعی بود که رگهای غیرت به جوش آیند. که مگر می شد با شنیدن این اخبار و گزارش ها آرام نشست و سر راحت بر بالین گذاشت؟ اینچنین بود که دست به نوشتن نامه ای خطاب به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بردم. نوشتم که خبر از تجاوز و شکنجه و انجام اعمال غیر معمول می رسد و من بی هیچ داوری از شما می خواهم که تحقیق کنید و دریابید که آیا چنین فجایعی رخ داده است یا نه؟ این نامه که منتشر شد اما پاسخ آن، هیاهوهای بسیار بود که آغازیدن گرفت و بارانی از دشنام و تهدید بود که بر سر من باریدن گرفت. خطیبان جمعه در اقدامی هماهنگ و برآمده از دستورالعمل های اداری، از تریبون نمازجمعه هرآنچه توانستند علیه من گفتند و به من نسبت دادند. اینچنین بود که تردیدهای من جدی تر شد. با خود گفتم که اگر چنین فجایعی رخ نداده بود می گفتند که رخ نداده است، اما حملاتی بدین صورت غیر معمول از تریبون های کوچک و بزرگ نماز جمعه و فحاشی هایی چنین نامعمول از سوی برخی مطبوعات نشان از آن دارد که آتشی به خرمن عده ای افتاده است. خود را مکلف دیدم که بایستم و از میدان به در نشوم.
نامه ای که به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشته بودم برای بررسی در اختیار رئیس قوه قضاییه وقت قرار گرفت و آیت الله شاهرودی نیز دستور پیگیری ماجرا را به دادستان کل کشور،آقای دری نجف آبادی، داد. آقای دری تماسی با من گرفت و مقرر شد تا نماینده ای را نزد من بفرستد. آن نماینده آمد و من از باب نمونه، فردی را که مدعی بود علاوه بر شکنجه مورد تجاوز نیز قرار گرفته است، به ایشان معرفی کردم. نماینده اقای دری نیز تاکید کرد که کسی از ماجرا باخبر نشود تا خللی در روند رسیدگی پدیدار نگردد و حتی در خواست کرد که بازجویی خارج از محل دفتر من و در مکانی دیگر صورت پذیرد که کاملا محفوظ بماند. تا اینجای کار برخوردها معقول بود. تا اینکه پای دادستان اکنون معزول تهران به ماجرا گشوده شد. او تماسی با من گرفت و گفت که نماینده ای را برای بررسی ماجرا به ملاقاتم می فرستد. آن فرد آمد و از من شاهد و نمونه خواست. صحیح آن بود که من مطابق قراری که با نماینده آقای دری گذاشته بودم، می گفتم که به دستور آقای شاهرودی، اکنون آقای دری و نماینده ایشان درحال پیگیری ماجرا هستند و از من خواسته اند که اطلاعات خود را با فرد دیگری درمیان نگذارم. اما از انجا که درکار خود مشکلی نمی دیدم و بنا را بر احقاق حق و تعامل با مسئولان می دیدم، به نماینده دادستان معزول تهران این فرصت را دادم که در اتاقی در دفتر کارم با همان شاهدی که نماینده آقای دری نیز پای سخنش نشسته بود ملاقات کنند و شرح شکوه و شکایت او را بشنوند. گفتم که اگر می خواهید مکان دیگری را برای ملاقات با آن شاهد معین کنید که نماینده دادستان تهران اما برخلاف نماینده آقای دری گفت انجام ملاقات در دفتر خود من را مناسبتر تشخیص داد.
بر خلاف ملاقات اول که به خوبی انجام شد این ملاقات اما صورتی دیگر به خود گرفت. آنچنانکه در اثنای جلسه آن پسر بیرون آمد و گفت که اینها به دنبال چیز دیگری هستند و دعوی پیگیری قضایی ندارند، بلکه در اندیشه برخورد سیاسی و پاک کردن صورت مساله اند. گفت که نماینده دادستان تهران می خواهد که همراه او به پزشکی قانونی بروم. او را مجاب کردم که همراه آنها برود. در راه اما آنها به بازجویی سیاسی خود ادامه داده و به او گفته بودند که تو باید به خاطر خدا و به خاطر خانواده و آبرویت سکوت می کردی و نباید آلت دست سیاستبازان می شدی و بسیاری سخنان دیگر از این دست که اکنون مجال شرح آن نیست.
آن روز گذشت و فردای آن، همان پسر، وحشت زده نزد من آمد و گفت که رفته اند و در محله از خانه و همسایه درباره او تحقیق کرده اند. گفتم وحشت نکن، هدف آنها کشف حقیقت است. پسر اما باری دیگر به من مراجعه کرد و گفت که آنها ماجرا را به پدر او گفته اند و آبرویش رفته است و پدر او مدام گریه می کند. از پسر خواستم که پدرش را نزد من آورد تا با او سخن بگویم و آرامش کنم. آن پسر اما رفت و دیگر خبری از او نشد. پس از مدتی سه شنبه گذشته پدر به سراغ من آمد درحالیکه نگران فرزندش نیز بود. مردی بیش از هفتاد ساله و محترم را دیدم که اندوه از چهره و سخنش می بارید. می گفت ما مسلمان و مذهبی هستيم و چرا با ما چنین کردند؟ عکس هایی را از جیب خود درآورد و نشانم داد تا از سابقه شان گفته باشد. تصویرهایی از زمان جنگ که پسر مجروحش را خوابیده بر تخت بیمارستان نشان می داد، درحالیکه رهبری فعلی – رئیس جمهور وقت- در عیادت از مجروحین بر سر تخت او ایستاده و درحال بوسیدن فرزند مجروح اوست و فرزندش نیز دست خود را بر گردن ایشان انداخته است. می گفت که سابقه ما آن بوده است و امروز ما نیز چنین است. شکوه و شکایت داشت که آبروی ما را در محله برده اند و از کسبه محله نیز درباره ما پرسیده اند. می گفت که من در خانه مان وحشت دارم. او را در ماشینی سوار کرده و درباره پسرش سوال پیچش کرده اند و او هم توضیح داده بود که فرزندش دانشجو و صادق و راستگو است. با این حال به این نیز بسنده نشده بود. می گفت که بعد از این به خانه آمدم و ساعتی بعد زنگ خانه به صدا درآمد. پایین آمدم و در را باز کردم اما کسی نبود، بالا که آمدم دوباره زنگ خانه به صدا درآمد و دوباره در را باز کردم و کسی را ندیدم. این اتفاق برای بار سوم هم افتاده بود و این بار که او در را گشوده بود با موتورسواری روبرو شده بود که در مقابل خانه آنها قرار گرفته و فردی نیز با چهره مهیب بر ترک آن درحال عکس برداری از خانه آنها و داد و فریاد و بدگویی علیه شان در محله بود. پدر می گفت که با این اتفاقات ما در این خانه دیگر امنیت و آرامش نداریم.
گویا اینها ماموران تحقیق بودند که برای کشف حقیقت و دستیاری قضاوت آمده بودند. واین نتیجه و دستاورد ما بود از اولین سندی که در اختیار دستگاه قضایی قرار دادیم. دستگاه قضایی در نظام اسلامی که خود را با رویه حضرت امیر مقایسه می کند، برای تحقیق قضایی به هدف تهدید، موتورسوار مسلح سراغ شاکیان فرستاده بود. شرم است از بردن نام حضرت امیری که برای کندن خلخال از پای یک زن یهودی به خود می پیچید و اسوه عدالت بود و باری نیز که در دادگاه به شکایت یک یهودی حاضر شد و قاضی نام ایشان را به کنیه برد، به اعتراض گفت که در پیشگاه قضاوت، من و این یهودی با هم برابریم.
و من امروز شرح این ماجراها را می گویم تا مردم بدانند و چنین اتفاقاتی را با رفتار علوی قیاس نگیرند. می گویم، تا در تاریخ بماند که چگونه عده ای در این مملکت چادر حیا را دریدند و غیرت دین و کشور را جریحه دار کردند و آیندگان نگویند که این ظلم ها بر فرزندان این آب و خاک رفت اما صدایی برنخواست و کسی فریاد خود را به اعتراض حیایی که دریده شده بود بلند نکرد.
بدین ترتیب حوادثی که از سر یکی از شهود ما گذشت درسی شد تا بقیه شهود را دست و پا بسته در اختیار دادستان معزول تهران قرار ندهیم. دادستان کل کشور آقای دری نیز از سمت خود برکنار شده و بنابراین تمام درها بسته شده بود. این درحالی بود که فحاشی ها علیه مهدی کروبی از تریبون های رسمی و توسط مطبوعاتی که از پول بیت المال ارتزاق می کردند نیز هر روز فزونی می گرفت. اینچنین بود که نامه ای به ریاست جدید قوه قضائیه نوشتم و درخواست دادخواهی و رسیدگی به ماجراها را کردم. در نتیجه ی این نامه بود که کمیته ای سه نفره به دستور ریاست جدید قوه قضاییه تشکیل و مسئول پیگیری حوادث بعد از انتخابات و رسیدگی به شکایات خانواده مصدومین روحی و جسمی شد. جلسه اول تشکیل شد که جلسه خوبی هم بود. در این جلسه علاوه بر سندی که پیشتر در اختیار دادستان تهران و دادستان کل کشور قرار داده بودم، دو سند دیگر نیز ارائه کردم که اکنون بر خود می بینم شرح کامل تری از آنها را برای شما مردم گزارش دهم.
سند دوم که با مدارک کامل نیز همراه بود شرح ماجرای رفته بر خانمی بود که در تظاهرات خیابانی بازداشت شده و آنچنانکه خودش می گفت در ماشین با برآمدگی های جسمی او ور رفته بودند و وقتی که به محل مورد نظر رسیده از او خواسته بودند شلوارش را از پایش درآورد که او نپذیرفته اما آنها او را درحالی که به زمین نیز افتاده بود مجبور به درآوردن شلوارش کرده بودند. در همین اثنا مسئول بالاتری آمده و اعتراض کرده بود که اینجا چه خبر است و ماموران گفته بودند که او از بی حیایی لباسش را درآورده و خود را بر زمین انداخته است تا آبروی ما را ببرد؛ حال آنکه آن زن نیز فریاد می زده و داد و بیداد می کرده است که آنها به زور با او چنین کرده اند. والله اعلم!
سند سوم نیز مربوط به جوانی بود که عضو یکی از گروههای سیاسی قانونی هم بود و مادرش با من تماس گرفته و او را نزد من فرستاده بود.او خودش مدارک پزشکی قانونی و همچنین یک سی دی به همراه داشت که نشانگر ضرب و شتم شدیدش بود. این فرد مدعی نبود که مورد تجاوز قرار گرفته است اما عکس ها نشانگر التهاب و قرمزی مقعد او نیز بود.می گفت که در زیر شکنجه و کتک بیهوش بوده و نمی داند که با او چه کرده اند و اگر مورد تجاوز قرار گرفته نیز نفهمیده است. پزشکی قانونی نیز در این خصوص با تایید التهاب مقعدی، بررسی بیشتر را نیازمند نامه جدید و حکم قضایی دانسته بود. او پنج روز در بازداشت به سربرده بود اما در این چند روز آنچنان به صورت پی در پی مورد ضرب و شتم سنگین قرار گرفته بود که ماموران تصور کرده بودند او مردنی است و بنابراین گفته بودند که می خواهیم تو را به اوین منتقل کنیم اما در نهایت چشم و دست بسته در بیابان رهایش کرده بودند. یاللعجب!
اینها سه سند کتبی بود که در جلسه اول ارائه کردم و درباره دو سند دیگر نیز به صورت شفاهی صحبت کردیم و گفتم که این دو مورد نیز مطرح است اما سندی کتبی در خصوص آنها وجود ندارد. یکی از آنها ترانه موسوی واقعی بود که گفتم خانواده اش به ما راه نمی دهند و بهتر است که شما خود با هدف تحقیق، ماجرا را دادخواهی و پیگیری کنید. شاهد صحت ماجرا هم تلاش مذبوحانه ای بود که عده ای برای ساختن ترانه موسوی قلابی انجام داده بودند. کمیته اگر کارش تحقیق بود باید به سراغ محفل نشینانی می رفت که آن فیلم کذایی را برای پخش در رسانه ملی ساخته بودند؛ همانهایی که به خانواده ترانه موسوی قلابی گفته بودند "شما کاری با ترانه واقعی نداشته باشید، آن را خودمان حل می کنیم". گویی مهدی کروبی همه جرمش این بود که اسرار ماجرای «ترانه» را هویدا کرده و از سناریویی مشابه با سناریوی قتل های زنجیره ای پرده برداشته بود. زبان سرخ او سر سبز روزنامه اعتماد ملی را نیز بر باد داد که به محض افشای این ماجرا روزنامه نیز تعطیل شد. ماجرای ترانه واقعی را آنچنانکه شنیده بودم به صورت شفاهی برای کمیته بازگو کردم. ترانه موسوی به همراه یک دختر و چند پسر دیگر در مقابل مسجد قبا در روز مراسم سالگرد آیت الله بهشتی بازداشت شده بودند. دخترها پس از بازداشت شماره تلفن خانه شان را ردوبدل می کنند تا هریک که آزاد شد خانواده دیگری را از بی خبری بیرون آورد. آنها در همان روزهای بازداشت و درمیانه ضرب و شتم ها و به هنگام انتقال از یک مکان به مکانی دیگر متوجه غیبت ترانه موسوی می شوند. بدین ترتیب آن دختر دیگر وقتی که آزاد می شود با خانواده ترانه و همچنین با کمیته پیگیری تماس گرفته و گفته است که ترانه با ما بوده و مفقود شده است. مادر ترانه اما که گویا بسیار می ترسید گفته بود که دیگر با او تماس نگیرند. این دختر در کمیته پیگیری اینجانب و آقای موسوی نیز حاضر شده و تمام توضیحات لازم را در خصوص ترانه واقعی داده بود. از هیات سه نفره خواستم که حقیقت یابی در خصوص این سند شفاهی را نیز انجام دهند و از آنجا که هویت سناریونویسان درباره ترانه قلابی روشن بود، راههای حقیقت یابی نیز در دسترس و آسان به نظر می رسید. من بر این تصور بودم که در دستگاه قضایی علوی، از ما اشارتی کافی است تا آنها به سر بدوند. والله اعلم!
سند شفاهی دومی که در همان جلسه اول ارائه کردم مربوط به خانمی بود به نام سعیده پورآقایی. گفتم که درباره فردی به این نام هم به من خبرهایی داده اند و می گویند فرزند جانباز است که البته چون خود در خصوص آن خبر نداشتم و خانواده او را ندیده بودم درخصوص او محکم صحبت نکردم و خیلی سطحی از کنار آن گذشتم و در همین حد اشاره کردم که به هرحال برای او در تهران مجلس ختمی هم برگزار شده است. این سست ترین موردی بود که در جلسه اول ما با کمیته سه نفره بدان اشاره شد و خیلی سریع نیز از آن گذشتیم.
دو روز بعد از این جلسه اما در ادامه پیگیری هایم در خصوص این مورد خاص که اطلاع شخصی ام در موردش کمتر بود ملاقاتی داشتم با خانمی که خواهر ناتنی خانم پورآقایی بود. او گفت که پدرشان جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده است. او از من آدرس محل سکونت مادر سعیده را می خواست که زن پدرش بود و می گفت رابطه شان با آنها قطع است و او از محل سکونت آنها خبری ندارد. من نیز از آنجا که آدرسی از خانواده سعیده نداشتم از آقای مقیسه در ستاد آقای موسوی که این گزارش را به ما داده بود آدرس خانواده آنها را طلب کردم که ایشان ندادند از آن رو که روند تحقیقاتشان خراب نشود و آن خانواده نترسند. تلفنی نتوانستم از آقای مقیسه آدرس محل سکونت را بگیرم و درنهایت او را قاتع کردم که شنبه هفته گذشته درجلسه ای با حضور خواهر ناتنی سعیده شرکت کند. بدین ترتیب آقای مقیسه و خواهر سعیده را روبروی هم نشاندم و به سعیده گفتم که انشاءالله خواهرت کشته نشده است که او گفت این عکس منتشر شده متعلق به خواهر اوست و او قطعا کشته شده است. از آقای مقیسه خواستم که آدرس محل سکونت خانواده سعیده را به خواهر ناتنی او بدهد که اگر چنین نکند ابهامی برای خواهر او ایجاد خواهد شد. آقای مقیسه اما در اینجا به من گفت که ماجرای مرگ سعیده و آنچه تاکنون روایت شده بود کمی شک برانگیز است چراکه ما فهمیده ایم پدر او جانباز نبوده و شش سال پیش فوت کرده و سعیده چندبار نیز سابقه فرار از خانه داشته است. من گفتم که شما کاری با این نکات نداشته باشید و برای رفع ابهام آدرس را به خواهر ناتنی سعیده بدهید که در نهایت نیز اقای مقیسه آدرس را به ایشان دادند.
این ماجرا گذشت و روز دوشنبه هفته پیش بود که آقای محسنی اژه ای در تماسی از من خواست که در جلسه ساعت دوبعدازظهر کمیته حاضر شوم و بدین ترتیب جلسه دوم کمیته نیز برگزار شد. اعضای کمیته در ابتدای جلسه با اشاره به اینکه می خواهند به بررسی هایشان ادامه دهند بدون آنکه درباره سندهای کتبی ارائه شده و ترانه موسوی هیچ بحثی انجام دهند یکباره از من پرسیدند که آیا گزارش و سخن جدیدی درباره سعیده پورآقایی دارم یا نه؟ که من شرح ماجرای دیدار خود با خواهر او را بازگو کردم و گفتم که نه تنها برخلاف آنچه گفته بودند پدر سعیده جانباز نبوده که شش سال پیش فوت نموده و سعیده چند بار از خانه فرار نیز کرده است و اینکه می گویند در هنگام الله اکبر گفتن به او تیراندازی شده هم صحت ندارد. و نقل کردم که این نکات را آقای مقیسه نیز به من گفته اند و شرح دیدار خود با خواهر ناتنی سعیده و سخنان آقای مقیسه را هم بازگو کردم. جالب اما آنجا بود که در این جلسه به جز این موضوع که از ابتدا نیز من به عنوان سند شفاهی و نه چندان محکم به آن اشاره کرده بودم، صحبتی درباره آن سه سند کتبی نشد و درباره ترانه هم صرفا بحث کوتاهی درگرفت.
در ادامه این جلسه البته بحثی طلبگی هم در گرفت درباره سخنانی که آقای رئیسی در میانه جلسه اول و دوم با خبرنگاران درمیان گذاشته و گفته بود:«اظهارات کروبی باید بررسی شود.» البته آقای خلفی متفاوت از آقای رئیسی از «بررسی اظهارات و مستندات» سخن گفته بود. من بدین ترتیب در جلسه گفتم که آنچه ما با شما درمیان گذاشته بودیم صرفا اظهارات و مدعیات نبود بلکه مستندات بود و درقالب سی دی ارائه شده بود. گفتند سی دی که سند نمی شود و من نیز گفتم که مگر در حین ارتکاب تجاوز می توانسته ام فیلمبرداری کنم که اکنون فیلم آن را در اختیار شما قرار دهم، و مگر من در محل ارتکاب جرم حاضر بوده ام و نخ انداخته ام که اکنون به شما بگویم چقدر فاصله میان آنها بوده است و آیا شما توقع دارید که من آلات جرم و تجاوز را هم ضمیمه پرونده می کردم؟ گفتم که من به دنبال سند آوردن هم نیستم و اینجا محکمه من نیست و اگر هم سندی به شما ارائه کرده ام برای آن بوده است که سرنخی باشد تا بروید و پیگیری کنید و نگذارید که حقی ضایع شود و ظلم کردن، رایج گردد.
بدین ترتیب در این جلسه تنها به دادن یک سند دیگر اکتفا کردم که مربوط بود به خانمی که در خیابان بازداشت شده و همانجا در داخل ماشین ون به او و دختری دیگر تجاوز شده بود. به آنها گفتم که این خانم بسیار وحشت زده ونگران است و گفته است که اگر پدر و مادرم از ماجرا باخبر شوند و بی آبرو شوم خودکشی خواهم کرد. از حساسیت ماجرا آنها را آگاه کردم و گفتم که بر آنهاست تا مراقبت لازم صورت بگیرد و مباد درخصوص این شاهد نیز همچون سندی برخورد شود که در اختیار دادستان معزول تهران قرار دادم واسباب بی آبرویی یک فرد را در خانواده و محله ایجاد کردند. اسناد کتبی این تجاوز را هم در اختیار هیات قرار دادم و البته گفتم که مورد دیگری نیز هست که مربوط به خانم پرستاری است که بازداشت شده و عکس های او را من به دلیل حرمت با دقت نگاه نکرده ام اما همینقدر دیده ام که تمام بدن او در اثر ضرب و شتم سیاه شده بود و او نیز مدعی است که مورد تجاوز قرار گرفته است و اسناد آن را هم جهت تحقیق فردا برایتان می فرستم. و سپس تاکید کردم که ماجرای سند آوردن را در همینجا خاتمه می دهم و همین مقدار سند ارائه شده برای بررسی و روشن شدن ماجرا کفایت می کند.
درحالیکه این جلسه نیز به خوبی پایان یافت اما فردای ان روز به یکباره ورق برگشت. دفتر من و دفتر حزب اعتماد ملی پلمپ و آقایان بهشتی و الویری و داوری بازداشت شدند. هیات سه نفره نیز به جای پیگیری ماجرا گزارشی شتابزده را منتشر کرد. و اکنون که من به گزارش شتاب زده کمیته پیگیری که روز شنبه منتشر شد نگاهی می اندازم یقین پیدا میکنم که اعضای این کمیته نیز دستور داشته اند که سروته ماجرا را جمع کنند و آنها نیز چنین شتابزده ماجرا را جمع کرده اند.اما دو نکته در خصوص گزارش آنها:
در این گزارش سخنانی از زبان من روایت شده است که من نگفته ام و درمقابل، در این گزارش هیچ اشاره ای به بعضی مطالب که من از زبان برخی شاهدان گفته بودم و بسیار وقیحانه بود همچون سخناني كه فاعل در هنگام تجاوز برزبان مي آورده، نیز نشده است.
نويسندگان شتابزده اين گزارش مدعي شده اند كه اينجانب هيچ مدرك و سندي مبني بر تجاوز وانجام اعمال خلاف عرف در بازداشتگاهها تا پيش از نوشتن نامه ام به رئيس مجمع تشخيص دردست نداشته ام. ياللعجب كه آقايان از زبان ما سخن مي گويند و براي خود مي برند و مي دوزند. مهدي كروبي آنگاهي نامه به رئيس مجمع تشخيص نوشت كه بسياري چهره هاي موجه به او مراجعه كرده و برخي بازداشت شدگان نيز به او پناه آورده و از آنچه بر آنها و ديگران گذشته بود خون گريستند. اگرچه اين چهره ها شجاعت بسيار به خرج دادند كه در سيلاب تهديدها و فحاشي ها و در ميانه ارعاب هاي گسترده حاضر شدند نزد فرد بي پناهي همچون مهدي كروبي بيايند و من همينجا شجاعت آنها را مي ستايم.
در حالی که در اين گزارش به اولین سند کتبی ارائه شده صرفا به اندازه پانزده سطر روزنامه ای و به دومین سند کتبی در حد هفت سطر روزنامه ای و به سومین نیز در حد پنج خط اشاره شده و کوچکترین اشاره ای نیز نشده است به چهارمین سند کتبی که در جلسه دوم ارائه گشت و درحالیکه درباره اولین سند شفاهی یعنی ترانه موسوی نیز فقط چهار خط روزنامه ای در این گزارش آمده است، بیش از دویست سطر روزنامه ای این گزارش که بخش اعظم آن را تشکیل می دهد مربوط به دومین سند شفاهی ما یعنی سعیده پورآقایی است که از قضا خود تشکیک کامل را بر آن وارد کرده بودیم. حال اگر بگوییم که این جنازه را کدام مقام دولت جمهوری اسلامی در اختیار خانواده آنها گذاشته است و اجازه دیدن جنازه را حتی به نماینده ستاد آقای موسوی نیز نداده بودند آیا ساختگی بودن کل ماجرا جهت انحراف پیگیری ها را به اذهان متبادر نمی شود؟ این ظن آنگاهی تقویت می شود که می بینیم همین ماجرای مشکوک، ملاک نوشتن کلیت گزارش شتابزده هیات سه نفره نیز قرار گرفته است.
البته باید در همینجا اشاره کنم که چه خوشحالم این کمیته به سراغ سند کتبی چهارم که در اختیار آنها قرار داده بودم نرفتند و حقیقت یابی خود را به همین مقدار محدود کردند و حداقل زندگی یک فرد دیگر و آبروی او را به بازی نگرفتند. جای شکرش باقی است و خدا را شاکرم.
کمیته سه نفره در پایان گزارش شتاب زده خود خطاب به ریاست قوه قضائیه خواستار برخود عادلانه و قاطع با اینجانب شده است. و بدین ترتیب نتیجه حق جویی قوه قضائیه چوبی شد که بر سر مهدی کروبی فرود آمد. من اما بسیار خوشحالم و از این فرصت استقبال می کنم و آن را هدیتی الهی می دانم؛ باشد که امکانی پیش آید تا بتوانم به صورت مبسوط پرده از جزئیات این اسناد و اسناد دیگری که موجود است بردارم و بازگو کنم آنچه را که تا امروز نگفته ام و صدایی باشم برای حق خواهی. خرسندم اگر فرصتی دیگر به وجود آید تا من دامن جمهوری اسلامی را از این فجایع و بسیاری حوادث دیگر که بعد از رحلت امام پیش آمد و بر این مملکت گذشت پاک کنم.
مهدی کروبی امروز می داند و به یقین فهمیده است که انگشت بر جای خوبی گذاشته است. آنچنانکه از این هیاهوها و شتابزدگی ها برمی آید مشخص است که قبای آقایان لای در مانده است. توصیه حضرت امیر بود به مالک اشتر که به گونه ای حکومت کن که یک مظلوم حق خود را بدون لکنت زبان از ظالم بگیرد. ما کجا و توصیه های حضرت امیر کجا؟ فرزند مرحوم مطهری می گوید که خانمی به خانه ملت آمده و نزد او شکایت آورده که بر پسر او در بازداشتگاه چه گذشته است و بعد از آن، چنان با آن خانواده برخورد کرده اند که آن زن، خود تماس مجدد گرفته و گفته است که ما هیچ شکایتی نداشته ایم و به قول ما لرها "خر ما از کرگی دم نداشت". این همان گرفتن حق بدون لکنت زبان است که توصیه حضرت امیر به مالک بود! مشخص است که تدبیر امور چه سمت و سویی به خود گرفته است. هیاهوها و هتاکی های آغشته به تهدید در هفته های گذشته تا آنجا فزونی گرفت که خانواده هایی نیز نزد من آمدند و خواستند که پیگیری ها را ادامه ندهیم و از عاقبت خود می ترسیدند و می گفتند که تو نه فقط برای خود که برای ما نیز دردسر ایجاد خواهی کرد. البته وقتی دختر یک زندانی را بازداشت می کنند و سپس این دختر عفیفه را شبانه، چشم بسته در بیابان رها می کنند تا آنجا که صدای یک روزنامه مستقل اصولگرا هم در می آید و می نویسد که این دختر را با چادر پاره در بهشت زهرا رها کرده اند، باید فهمید که تدبیر ملک و عدل در این مملکت به دست چه کسانی افتاده است و باید حق داد به آنهایی که نگران آینده خود هستند.
وقاحت اما به آنجا رسیده است که به جای مجرمان و مباشران و مسبان این مظالم، مهدی کروبی را می خواهند محاکمه کنند. غافل از آنکه محکمه واقعی در میان مردم است و باید به میان مردم رفت و دید که آنها چه کسی را محکوم می کنند و چه کسی را صدای حق خواهی خود می دانند. خدایا به تو پناه می برم از این فجایعی که جمعی مسبب آن بوده اند و نه تنها مایه ننگ جمهوری اسلامی که مایه ننگ ایران شده است و از این آبرویی که از عدالت و قضای اسلامی رفته است.
هیات سه نفره کار خود را پایان داد و خواستار برخورد قضایی با اینجانب شد و من اما قضاوت درباب خود را به داوری مردم و محکمه الهی وامی گذارم و نامه نگاري هاي خود در اين خصوص را در همينجا پايان مي دهم. اگرچه این توصیه را نیز با ریاست محترم قوه قضائیه باید درمیان بگذارم که مبادا در مسیر قاضی القضاتی، تحت تاثیر اراده های تحمیلی و بیرونی قرار بگیرند و از مسیر عدالت خارج شوند. چه آنکه ایشان در قیاس با دو رئیس پیشین این قوه از امتیازی ویژه برخوردارند و آن فرزندی آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی و دامادی آیت الله العظمی وحید خراسانی است. امیدوارم که کارنامه قضایی آیت الله لاریجانی به گونه ای نباشد که در پایان دوران ریاست ایشان بر قوه قضا لطمه ای به ساحت مرجعیت وارد شود.
والله اعلم بالذات الامور
مهدی کروبی
23/6/1388
و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين
سی سال است که آزاداندیشان و عدالتخواهان درست کردار در سراسر جهان به ابتکار اعجازآمیز امام راحل جمعه آخر ماه مبارک رمضان در محکومیت اشغالگری قدس شریف که نمادی از مظلومیت و اسارت در دست یک دولت سراسر نامشروع، جعلی و غاصب می باشد به خیابانها می آیند و برائت خویش را از جنایات و تمامیت خواهی های بین المللی یک اقلیت محدود، فریاد می زنند و شاهدیم که این حضور معنادار هر ساله چون زلزله ای پایدار، پایه های عنکبوتی استبداد و استعمار را می لرزاند و روح مقاومت را بر تن مجروح این بقعه شریف اسلامی می دمد.
مردم مسلمان ایران اسلامی واقصی نقاط جهان اسلام !
امسال در حالی به استقبال این روز شریف می رویم که سردمداران جهانی با سواستفاده از غفلت و تفرقه مسلمانان و بخصوص اختلافات در داخل مجاهدان خود فلسطینی دندان طمع را برای تعمیق جنایات خویش ، تیز کرده اند و با القای تفرقه و دامن زدن به اختلافات مذهبی و پرهیز از بیان اشتراکات، مطامع استکباری و استعماری خویش را در آستانه تحقق، نامشروع می بینند.
نکند خدایی نکرده تدبیر پیر فرزانه این انقلاب را که روز قدس را روز بیداری اسلام نامید، در اثر این اختلافات به فراموشی سپرده شود و آب در آسیاب دشمن بریزد که سالهای سال در آرزوی حذف هویت اصیل اسلامی بیت المقدس به عنوان قبله اول مسلمین است.
انشاءالله حضور غیورانه شما در راهپیمایی روز قدس در سراسر کشور های اسلامی و غیر اسلامی و در روستاها و شهرهای ایران عزیز، بیدار بیدارباشی جاودانه به غفلت زدگان باشد که فکر می کنند گذشت زمان، غبار فراموشی بر آرمان فلسطین نشانده است و شما نیز مطمئن باشید که فجر صادق همیشه بعد از تیره ترین زمان شب طلوع می نماید.
اکبر هاشمی رفسنجانی
رییس مجلس خبرگان رهبری
رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام
سحام نیوز : مهدی کروبی در پاسخ به تمام کسانی که اظهار داشتند وی مستنداتی مبنی بر اظهارات خود درباره آزار جنسی زندانیان کهریزک ندارد متن اظهارات یکی از این بازداشت شدگان را در اختیار سایت سحام نیوز قرار داد و اعلام کرد که این مطلب تنها گوشه ای از مستنداتی است که منتشر می کند و چنانچه این ر وندادامه یابد مطالب دیگری را منتشر خواهد کرد .
متن کامل اظهارات این فرد به شرح زیر است :
حاج آقای کروبی پس از اظهارات من روزهای فراوانی را با من نشست و برخاست و تجربه زندگی در کنار ایشان بود که بعد از مدتی توانستم غرور له شده و شخصیت تکیده خود را بازیابم. ایشان ساعت های مدید با من سخن می گفت ومانند یک روانپزشک زمین و زمان را به هم می دوخت تا قانعم کند که من در این موضوع بی گناهم و داستان های دینی و تجربی فراوانی را برایم بازگوکرده و مثال های مختلفی را در این رابطه زدند و داستان مرا با آنان مقایسه کرد و من متوجه شدم بنا به سخنان ایشان اگر کسی که با دست و پای بسته و بدون اینکه از خود قدرتی داشته باشد مورد تجاوز قرار گیرد نه تنها گناهی نکرده بلکه مظلوم نیز واقع شده است.
روزها طول کشید تا که حالم کمی بهتر شد وتوانستم خودی بازیابم و با این موضوع کنار بیایم و فکر خودکشی را از سر بیرون کنم و خودم را دوباره احیا کنم پس از چندی بالخره روز چهارشنبه 2/5/88 به دستور آقای شاهرودی رئیس قوه قضائیه مرا نزد نماینده آقای دری (دادستان کل کشور )فرستادند به نام آقای محمدی که ایشان انسان بسیار محترمی بود و بعد از صحبت کردن با من و دیدن ,وضعیت تاسف بارم بسیار با ملاطفت با من صحبت کردند و یکسره با شرح های من اظهار تاسف می کردند و می گفتند وای بر ما و تمامی سوالاتشان در جهتی بود که به شناسایی محل زندانی من و اشخاص ضارب من مربوط می شد به جاهایی هم رسیدیم و ایشان چند جا را حدس زدند. در آخرهم برایم دعا کردند ومرا به توکل به خدا تشویق کردند و مرا در آغوش گرفتند و بوسیدند که من باز گریه ام گرفت و گفتند قوی باش مرد و فقط نکته ایی که ایشان را ناراحت کرد باخبر بودن دوتن از دوستان آقای کروبی از داستان من بود.
اما قضیه پنج شنبه 29/5/88 بسیار متفاوت بود ساعت حدود 2 بود که سه نفراز طرف منبع دیگری از قوه قضائیه به دفتر آقای کروبی آمدند و پس از آن برگه بازجویی جلویم گذاشتند- نمی دانم من متهم بودم یا شاکی- قاضی مقدمی و 2 نفر دیگر مشغول بازجویی از من شدند ابتدا از من پرسیدند شما از چه کسی شاکی هستی من گفتم من شاکی نیستم وفقط اتفاقی را که برایم افتاده برای آقای کروبی بازگو کردم اما باز می گفتند که از چه کسی شکایت داری و من ناگزیر گفتم شما به من بگویید از چه کسانی می توانم شکایت کنم تا من انتخاب کنم که دیگر قاضی فهمید منظورم چیست وحرفی نزد. به من گفتند که شرح ما وقع را بنویس من هم نوشتم بعد سوالاتشان شروع شد که اکثر آنها درمورد این بود که من از کجا آقای کروبی را می شناسم؟ از کجا به ایشان اعتماد کردم؟ چگونه ارتباط برقرار کردم؟چرا نفس نفس می زنم؟چه طور اعتماد کردم تا به آقای کروبی بگویم؟چرا حاضرشدم که آقای کروبی ازمن فیلم بگیرد؟چرا اصلا فیلم گرفتیم؟هدف آقای کروبی از آگاه کردن آقای گرامی مقدم و آقای داوری چه بود؟آقای گرامی مقدم و داوری کیستند؟چه ساعتی به حزب زنگ زدم؟با چه شماره ایی زنگ زدم؟به چه بهانه به حزب رفتم؟آنجا چه گفتم؟آنها چه گفتند؟وقتی زنگ زدم چه کسی گوشی را برداشت؟بعد به چه کسی وصل کرد؟به آن شخص چه گفتم؟با چه کسی رفتم؟در کدام تظاهرات ها شرکت کردم؟ و هزار چرای دیگر بی ربط به قضیه ی تجاوز که بعد از حدود 3 ساعت که من به ایشان اعتراض کردم .
ایشان به من گفتند ما نمی دانیم توراست می گویی یا نه تو ادعای سنگینی می کنی . کل نظام مقدس را زیر سوال بردی ما از کجا بدانیم که تورا تطمیع نکرده اند؟و وقتی که من گفتم که شما مثل اینکه یادتان رفته است مسئله چیست به ظاهر خواستند سئوالاتی در این خصوص کنند سئوالاتی از این دست که دخول تا کجا بوده و آیا آن شخص ارضا شده است یا نه؟که این سوالات بیش از پیش باعث تخریب روح وروان من شد.
آن جور که من احساس می کنم دوستان آقای مرتضوی نظرشان این است که با تخریب شخصیت اینجانب موضوع را به سمتی سوق دهند که من از آقای کروبی پول گرفتم یا آقای کروبی تطمیعم کرده تااین ادعا را بکنم.
بعد هم از من خواستند که با ایشان به پزشکی قانونی بروم ومن علی رغم اینکه از ایشان خواستم باتوجه به مناسب نبودن حالم و داشتن سرگیجه بگذارند برای روز دیگر که ایشان مخالفت کردندو باهم راهی پزشکی قانونی شدیم.
بعد هم در راه پزشکی قانونی قاضی به من می گویند حدیث داریم از حضرت امام جعفر صادق که احمق و بدبخت کسی است که آخرتش را به دنیایش بفروشد بدبخت تر و مفلوک تر از او کسی است که آخرتش را به دنیای دیگران بفروشد.خودتان قضاوت کنید که منظور حاج آقای مقدمی از بیان این جمله چیست؟!
و بعد تلویحا به من می گوید که گول بازی های سیاسی را نخورم و بعد هم که گفتم تقلب شده گفت: " وقتی آقای کرباسچی به آقای موسوی رای داده ببین قضیه از چه قرار است من حتی مطمئنم که خود آقای کروبی هم به آقای موسوی رای داده" ودیگر پی این داستان را به توصیه بزرگان با سکوت ادامه دادم و وقتی گفتم چرا با بچه ها اینکار را کردید و چرا اینجور کردید مگرما چه کار کردیم؟ گفت وقتی رهبری فرمودند انتخابات درست بوده یعنی بوده که من گفتم نعوذ بالله که رهبری خدا نیستند و معصوم هم نیستند که بعد دیدم دارد به سفسطه می کشاند که باز سکوت پیشه کردم.
درمیان راه ایستادیم و دونفر دیگر آمدند تا شیفتشان را عوض کنند، من به قاضی مقدمی گفتم که اگر ممکن است دیگر اینها نفهمند و ایشان هم قول داد و گفت که نامه مهر و موم شده به دستم می دهد اما نه تنها نامه را به دست من نداد بلکه با آن مامور پچ پچ کرد و زمانی که من به پزشک قانونی رسیدم .
مامور نامه را باز کرد و به دست مامور پذیرش داد نمی دانم یک نامه معاینه تجاوز به چند کلمه نیاز دارد که قاضی محترم صفحه را ریز ریزپر کرده بود و دکتر قریب 5 دقیقه آن را می خواند بعد هم مامور همراهم ،به نزد دکتری که مرا معاینه کرد رفت و چند بار به قاضی زنگ زد و دایم از من دور می شد مباد که من بشنوم چه می گوید؟در ضمن دکتر پزشکی قانونی به من گفت که من دو نامه می دهم تا شرح درمانت را پزشکانی که رفته ایی برای من بنویسند تا نظر دهم اما آن مامور این نامه ها را به من نداد وهرچه به او گفتم که من خودم دیدم که آن نامه ها را گرفتی هاشا کرد بعد هم زمانی که منتظر جواب بودیم مامور به من می گوید من فکر نمی کنم کسی اینکار را بکند بعد هم به من تهمت دروغگویی می زند و می گوید می دانی اگر نتوانی ثابت کنی چه بلایی سرت می آورند؟ بعد که دید خیلی محکم ایستاده ام و می گویم من فقط از خدا می ترسم و روی حرفم ایستاده ام به من می گوید اگر اتفاقی هم افتاده نباید می گفتی باید به خدا واگذار می کردی الان ببین آبروی خودت و خانواده ات را برده ایی بعد هم که از دکتر نقل قول کردم که می گوید بعد از 1.5 ماه هیچ چیز مشاهده نمی شود مامور به من می گوید اگر چیزی بود حتی سایزش رو هم بهت می دادند وادامه داد که ما کارمان این است که البته معلوم نیست معنای این جمله مجهول کدام کار است.
در راه برگشت وقتی گفتم امسال ماه رمضان بی آبیش سخت است با صدای بلند و چشم غره به من گفت :همینش خوب است که آدم ها بفهمند که جهنم چگونه است. امروز هم به نزد همسایه های ما آمده اند و یکسری سوالات راجع من و خانواده ام کرده اند این کارها چه مفهومی جز ارعاب من از عمومی شدن قضیه را در ذهن تداعی می کند؟ من سوال کوچکی دارم از بزرگوارانی که روز 5 شنبه من را به مانند یک متهم مورد بازجویی قراردادند من را گرفته اند؛ زندان بودم چشمان ودستهایم بسته بود ند؛به حد مرگ مرا زدند و بدتر از همه کاری با من کردند که نزد تمام بی دینان و بت پرستان مذموم است ومن تنها جرات این را داشتم که آقای کروبی را از این موضوع مطلع کنم.من از شخص حقیقی شاکی نیستم چرا که می دانم متاسفانه همیشه در کشورمان گناه به گردن یک شخص رده پایین یا یک گروه پایین رتبه می اندازند وهیچ وقت با مسببین اصلی برخوردی در خور انجام نمی شود
منبع : سایت اعتماد ملی (سحام نیوز)
.
بعد از ظهر یکشنبه است. دراز کشیده بودم و چرت میزدم. دستگاه هم روشن بود و برنامه فارسی رادیو فرانسه پخش میشد (بهترین همدم برای چرت بعد از ظهر! امتحان کنید یک بار).
در همان عالم خواب و بیداری، اون آخرای برنامه، شنیدم که گوینده، خبر ِ مرگ دکتر بزرگ محمودی (شوهر سابق بتی محمودی) را اعلام کرد که ظاهراً دیروز صبح در بیمارستانی در تهران بر اثر بیماری کلیوی در سن هفتاد سالگی در گذشته است. بدون اینکه "هرگز" دخترش را از زمان جدایی از بتی محمودی دیده باشد.
دلم گرفت. چند سال پیش رپرتاژی در تلویزیون آرته از او و سفرها و تلاشهای ناموفقش برای دیدار مجدد دخترک پخش شد. جالب بود و زاویه جدیدی برای نگاه به موضوع باز میکرد. صرفنظر از آن رمان پرفروش و آن فیلم کذا و داستانهای مطرح شده و شایعهها و حتی حقایق موجود، و گذشته از هر نوع تصوری که از واقعیت زندگی زوج محمودی در ذهن داشته باشیم، فکر می کنم لااقل یک بار دیدار دخترک حقش بود، نبود؟
طرفه آنکه "بزرگ" و "بتی" هر دو با حرف "ب" شروع میشوند. همانطور که "بدون" و "با"
هی هی روزگار....امان از این "هرگز"!
منبع عکس
این مقاله را یکی دو نفر از دوستان در فیس بوک به اشتراک گذاشته بودند. نویسنده "ساقی قهرمان" است که چیزکی مدتها پیش راجع بهش شنیده بودم. خیلی هم نمیشناسم که کیست و چه میکند. اهمیتی هم ندارد. آنچه مهم است دو سه نکته اساسیست که مطرح میکند. به خواندنش میارزد
عنوان مقاله: "درتبعید، تفاوت موسوی و خمینی ست"
بخشهایی از مقاله:
"اگر خمینی سی سال پیش میتوانست درک کند که باید تنها بخشی از یک بدنهی رهبری باشد و نه رهبر انقلاب و یکی یکی همهی آثار زندگی آزادشدهی بعد از انقلاب را از بین نمی برد این سی سال به این تلخی نمیگذشت اما خمینی نمیتوانست چون خمینی از ایران تبعید شده بود. تبعید تفاوت ذاتی با مهاجرت دارد. اتفاق تبعید ارتباط تبعیدی را با همهی آن چه پشت سر گذاشته قطع میکند، و نه به دلخواه، به طور طبیعی. یعنی در شرایط تبعید، مثل پرت شدن، با این که نمیخواهی کیف و کلاهت از دستت بیفتد، اما میافتد. زمانی که امکان بازگشت خمینی از تبعید را فراهم کردند، برگشت که جواب قدرت حاکم ایران را بدهد، یعنی با قدرت حاکم دعوا کند. نیامده بود به مردم و زندگی مردم پیوند بخورد و با مردم دردی را دوا کند. پیوند عاطفی با ایران نداشت و اگر داشت در طول سال بیرون بودن از فضای ایران، هیچ ارتباط طبیعی و منطقی با ایران نداشت. حرفهای خمینی همه جواب بودند، سوال نبودند. در ذهن او همه چیز تعیین شده بود و خط کشی شده. از آن مهمتر، با تن و جان مردم همخونی و همپیوندی نداشت، پاره شده بود و رفته بود و در برگشت آمده بود انتقام بگیرد. کاری به دلخوشی های مردم نداشت.
شاید کروبی و موسوی هم کاری به دلخوشی مردم نداشته باشند، اما چون وسط خیابان هستند دلخوشی های آنها بسیار شباهت به دلخوشی مردم دارد. شاید کمی تلاش کافی باشد که تهران را به کردستان و بلوچستان و آذربایجان و خوزستان گسترش بدهند، و شاید کمی دیگر تلاش کافی باشد که شهروند شیعه و سنی و بهایی و مسیحی و یهود را به یک اندازه شبیه مردم ببینند. من فکر می کنم تجربه های کروبی و موسوی در سی سالهی گذشته احتمال خیلی خیلی زیاد بوجود میآورد که این دو بعد از به دست گرفتن قدرت، فضای دموکراتیک را بازتولید کنند و امکان زندگی اقلیت قومی و مذهبی و جنسیتی و اقلیت های جنسی را که تا کنون با بیشرفی مفرط از فضای عمومی حذف شده اند را با حق شهروندی برابر، صد در صد برابر، بوجود بیاورند. جنبش سبز متشکل و متنوع است. همانقدر که شهروندان ممتاز، یعنی مردم مرفه شیکپوش و تحصیلکرده و معتبر پایتخت را در صفهای خودش دارد، اقلیتهای چندگانه را هم در دل خود دارد. اگر کسانی که لشکر و حامی موسوی و کروبی نبوده اند اما شدهاند، از کار دست بکشند، تفاوت زیادی میان احمدی نژاد منهای مردم کشور، با موسوی منهای مردم کشور، نخواهد بود. اما این اتفاق نخواهد افتاد. تجربهی سی ساله ی جداسازی صفها و کشتن گروه گروه و جداسازی گروه گروه، نیاز همبستگی را برای مردم عزیز کرده است. "
و همچنین:
"شاید اگر الان یقهی موسوی و کروبی و خاتمی گرفته شود و به شکلی به آنها این ندا رسانده شود که “دموکراسی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد” تنها چیزی است که می تواند حمایت صددرصد همگانی و نه فقط حمایت صددرصد بخشی از جنبش را به دنبال بیاورد واین شعار برای پیروزی این حمایت بزرگتر صددرصدی، حیاتی است، شاید امکان پاک کردن تمام نشانههای دیکتاتوری مریض و کثیف دینی بوجود بیاید، اما آن وقت مشکل دیگری پیدا میشود؛ ابزاری به دست دیوانههای تندرو داده میشود. آن ابزار خامنهای و سپاه را از موضع دفاع بیرون میآورد و به موضع حمله میکشاند، به بهانهی حفظ اسلام در عبارت جمهوری اسلامی.
بدنهی رهبری جنبش، یعنی موسوی و کروبی و دیگران آمادگی مدیریت در شرایط این حملهی شورشی را ندارند، اما برای مدیریت کشور در شرایط اصلاحات، مشکلی ندارند، یعنی در شرایط موجود که اصلاح طلبان در حال “اصلاح” کجیهای حکومت و مدیریت اتفاقات به جانب حذف دیکتاتوری اند، مشکلی ندارند. مردم هم آمادگی انقلاب ندارند اما خواهان کوتاه کردن دست کودتاچیها به دست قانوناند. این روش میتواند با همهی خونریزیها، سالم و صلح آمیز جلوه کند اما انقلاب/شورش حتی با خونریزی کمتر از آنچه تا به حال شده، یک سرنوشت بنیانکن است."
متن کامل مقاله
.
"آورده اند که عمروعاص در صحنه ای از جنگ صفین درمقابل ذوالفقار علی ابن ابیطالب به کشف عورت دست زد تا جان خود را نجات دهد.
گر چه این راهکار جان عمروعاص را نجات داد اما بعد از آن فضاحت، او دیگر آن شخصیت قبلی و آن صحابه سرشناس پیامبر باقی نماند. از آن به بعد به ناچار به همین عمروعاصی بدل شد که اکنون در تاریخ از او سراغ داریم.
این بواقع همان راهکاریست که جمهوری اسلامی اخیراً از آن استفاده کرد. حکومت برای بقای خود در خیابانهای تهران و در مقابل شهروندان عادی خود دست به کشف عورت زد.
شهروندان ناباورانه سبعیت و شقاوت پنهان او را برای نخستین بار در میادین و خیابانهای شهرشان دیدند و دانستند آنجا که پای حفظ و بقا باشد، حکومت مؤدبشان به ناگاه ماده گرگ بیماری خواهد شد که حتی فرزندان خود را به نیش میکشد و می خورد.
تمام آنچه پیش از این فقط عدهای خاص از مخالفین و در تاریکی پستوها دیده بودند و سالها تنها رازداران چیزی بودند که باور کردنش همواره برای عموم دشوار میآمد، یکباره عریان در میانه شهر و در روز روشن نمایان شد. چهره جدیدی از حکومت دیدند که با تصویر صدا و سیمایی و ساختگی آن هیچ قرابتی نداشت...."
متن کامل را اینجا بخوانید
.
مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی در ایران در نامه به رئیس مجلس خبرگان این کشور خواستار "بررسی های قانونی وفق اصل ۱۱۱ قانون اساسی" شده است که به موضوع عزل رهبری اختصاص دارد.
این مجمع در نامه سرگشاده به اکبر هاشمی رفسنجانی که روز پنجشنبه ۲۲ مرداد (۱۳ اوت) منتشر شد، نوشته است که رهبر جمهوری اسلامی مطابق قانون اساسی با سایر افراد کشور در مقابل قانون برابر است و "همه مسئولیت های ناشی از ولایت امر را بر عهده دارد".
در این نامه به "یورش" ماموران حکومت به مردم و "به خاک و خون کشیدن" آنها و همچنین "داستان شکنجه های بازداشت شدگان کهریزک" اشاره شده و آمده است: "نمایشگاه دادگاه صد نفری که یادآور محاکمات استالین است، دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد".
مجمع نمایندگان ادوار همچنین با حمایت از درخواست مهدی کروبی برای بررسی موضوع تجاوز جنسی به دختران و پسران جوان در بازداشتگاه ها نوشته است: "نمی توان در برابر این وقایع شوم سکوت پیشه کرد".
این مجمع در نامه خود رهبر جمهوری اسلامی را مسئول اوضاع کشور معرفی می کند و از اعضای مجلس خبرگان می خواهد که به عملکرد نهادهای انتظامی، نظامی و امنیتی زیر نظر آیت الله علی خامنه ای رسیدگی کنند.
در این نامه خطاب به رئیس مجلس خبرگان آمده است: "مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی لزوم بررسی های قانونی وفق اصل ۱۱۱ قانون اساسی را که از وظایف خبرگان رهبری است مورد درخواست قرار داده و از حضرتعالی انتظار دارد که بنا به وظیفه و رسالت قانونی، اقدامات لازم را به عمل آورید".
اصل ۱۱۱ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می گوید: "هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود، یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده است، از مقام خود بر کنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصد و هشتم می باشد...".
یک روز پیش از انتشار نامه سرگشاده مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی، علی محمد دستغیب، عضو مجلس خبرگان رهبری نیز خواستار تشکیل جلسه فوری مجلس خبرگان شده بود.
آقای دستغیب نوشته بود: "اینجانب صادقانه و خیرخواهانه عرض می کنم تا دیر نشده خبرگان برای اعاده حیثیت از مرجعیت، تشکیل جلسه دهد آن هم علنی و مطالب بررسی گردد و به خواست مردم که همان قانون اساسی است جواب داده شود و به شکایات آنها به وسیله نمایندگان آنها یعنی آقای موسوی و آقای کروبی رسیدگی شود".
منبع
مهدی کروبی از دستور هاشمی شاهرودی برای رسیدگی به نامه وی به هاشمی رفسنجانی درباره آزار جنسی بازداشت شدگان کهریزک خبر داد وگفت : " آقای هاشمی رفسنجانی نامه را به آقای هاشمی شاهرودی ارجاع داده است و ایشان نیز دستور رسیدگی به این نامه را صادر کرده و از آقای دری نجف آبادی دادستان کل کشور خواسته که با من تماس بگیرد و اعلام کند که نفراتی را به نزد من خواهند فرستاد و نقطه نظرات مرا دریافت کنند تا به مسئولان منعکس شود ."
دبیرکل حزب اعتمادملی در گفت و گویی با سایت سحام نیوز در پاسخ به سوالاتی که در واکنش به انتشار نامه وی به هاشمی رفسنجانی درباره آزار جنسی در کهریزیک بود دلایل نگارش چنین نامه ای را تشریح کرد . کروبی قبل از هر سخنی در پاسخ به کسانی که وی را به خاطر نگارش نامه ای مورد انتقاد واعتراض شدید خود قرار دادند گفت : " کسانی که این روزها به دنبال جوسازی ها هستند فضایی امن و آرام را ایجاد کنند و هیاتی مستقل و بی سرف را هم مسئول رسیدگی به این ماجرا کنند و آنگاه شاهد ان باشند که افرادی که این مسائل را به بنده منتقل کرده اند می آیند و شکایت خود را مطرح می کنند . البته افرادی در این هیات قرار گیرند که کسانی که مورد آزاد قرار گرفته اند و شکایتی دارند نسبت به انها اعتماد داشته باشند و مسایلی که برایشان روی داده را با انها در میان بگذارند و البته اطمینان داشته باشند که این هیات نیز تا آخر از حقوق آنها دفاع می کند."
وی همچنین به پرسش های کسانی جواب داد که از علت نگارش این نامه به هاشمی رفسنجانی به عنوان رییس مجلس خبرگان می پرسند . وی گفت : " من برای نگارش این نامه به آقای هاشمی دلایل بسیاری داشتم. نخست اینکه ایشان از ارتباط نزدیکی با رهبری برخوردار هستند و بنابراین مطمئن هستم که این مسائل را به ایشان منتقل می کنند . از طرف دیگر خود آقای هاشمی رفسنجانی نیز انتقاداتی را به حوادث اخیر داشت و در نماز جمعه نیز تا حدودی گلایه های خود را مطرح کرد و حتی درخواست کرد تا زندانیان را آزاد کنند . همچنین من طی هفته های گذشته نامه ای را به وزیر اطلاعات و رییس قوه قضائیه نوشته بودم و بنابراین تصمیم گرفتم که این نامه را به ریاست مجلس خبرگان و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام بنویسم . در عین حال بنده از قبل از آغاز حرکت نهضت انقلاب با آقای هاشمی آشنا بودم و همواره از قبل و پس از انقلاب با ایشان همکاری و رفاقت داشته ام و من از این حق برخودارم که به ایشان نامه ای را بنویسم البته این ارتباطی به اختلاف سلیقه من با آقای هاشمی ندارد چرا که هرچند ما با هم اختلاف دیدگاه داریم ولی من معتقدم که ایشان از جایگاه خاصی برخوردار است که شاید بتواند کاری کند . همین آقایانی که امروز به آقای هاشمی رفسنجانی هتاکی و انتقاد می کنند شاید از یاد برده اند که ایشان از نزدیک ترین یاران امام بوده اند و حتی زمانی که قرار بود حکم مهندس بازرگان خوانده شود در مراسمی که همه ما حضور داشتیم ایشان کنارامام نشستند و متن حکم را قرائت کردند . "
وی با اشاره به انتشار برخی مطالبی که در ان مدعی شده اند کروبی نامه را زودتر از موعدی که قرار بوده منتشر کرده است، گفت : " من هنگامی که به ایشان نامه نوشتم انتظارم این بود که با توجه به ابعاد فاجعه امیز این مسائل در مدت زمان کوتاهی ایشان پاسخ این نامه را بدهند زیرا و البته از نامه هم دو نسخه تهیه شد که یکی نزد ایشان و دیگر نزد بنده بود . ولیکن بیش از ده روز طول کشید که اقای هاشمی به این نامه پاسخی ندادند . البته این به معنای گلایه از آقای هاشمی رفسنجانی نیست بلکه من احساس کردم که ایشان نخواسته به این نامه پاسخ دهد و یا اینکه بنابر شرایط فعلی و وضعیتی که خود ایشان در ان قرار دارد نمی خواسته که وارد این معرکه شود و من هم بنابر نگرانی نسبت به اخباری که مدام به من می رسید این نامه را منتشر کردم . البته بعدها متوجه شدم که ایشان نامه را به آقای هاشمی شاهرودی ارجاع داده است و ایشان نیز دستور رسیدگی به این نامه را صادر کرده و از آقای دری نجف آبادی دادستان کل کشور خواسته که با من تماس بگیرد و اعلام کند که نفراتی را به نزد من خواهند فرستاد تا نقطه نظرات مرا دریافت کنند و به انها منعکس شود . "
کروبی همچنین افزود : " هنگامی که این نامه منتشر شد برخوردهای متفاوتی صورت گرفت برخی از استقبال کردند ، چرا که می گفتند این باعث شد تا فضا به گونه ای شود که کسانی که در این باره مطالبی داشتند آن را مطرح کنند مانند خبری که یک خانم سنندجی ان را مطرح کرد که من از ذکر نام ایشان خوداری می کنم و آقایان می توانند به سایت ها مراجعه و در این باره آگاهی بیشتری کسب کسب کنند . "
وی افزود :" البته در همین میان کسانی هم بودند که از انتشار ان برآشقتند و قصد ان دارند تا فضایی را ایجاد کنند که کسی جرات بیان مطالبی در این باره را نداشته باشد . یعنی فضایی ایجاد شود که اگر بچه های مردم را می کشند و یا کسی را در زندان مورد اهانت قرار می دهند ، خانواده هایشان را در مقابل در زندان تهدید کرده و کتک می زنند ، به خانه های مردم می ریزند و به اموال آنها خساراتی وارد می کنند کسی جرات طرح این مطالب را نداشته باشد . "
وی گفت : " چرا به جای اینکه چنین فضای رعب و وحشت را ایجاد کنند تا مردم را به سکوت بکشانند فضایی را ایجاد نمی کنند تا اگر مسائلی در این باره وجود دارد و کسانی هستند که شکایاتی دارند ان را در فضای آزاد و امن مطرح کنند . " وی خطاب به مسئولان گفت : " بهتر نیست به جای آنکه برخی در برابر انتشار این نامه چنین موضعگیری و فحاشی کنند به بررسی اصل ماجرا بپردازنند نه اینکه هنوز کمیته پیگری مجلس تشکل نشده است بگویند که محتوی این نامه بررسی و کذب محض است . به نظر من باید مسئولان با شنیدن چنین مسائلی ناراحت باشند ." وی افزود : " اخر شما فضایی ایجاد کرده اید که کسانی که مورد آزار قرار گرفته اند جرات طرح این مباحث را ندارند و حتی شاید در شرایطی قرار گیرند که بیایند و بگویند که در زندان به ما نماز شب یاد می دادند و هیچ شکنجه ای هم روی نداده است ."
کروبی سپس تاکید کرد که باید فضای امنی در جامعه ایجاد شود تا همه آزادانه حرف بزنند ولیکن ابراز تاسف کرد از اینکه در فضایی که اینک شکل گرفته مردم حتی جرات نفس کشیدن هم ندارند . وی به فضایی که در این چند سال اخیر شکل گرفته است اشاره کرد و گفت : " در جامعه ای که قتل های زنجیره ای روی می دهد و مردم را می کشند و جنازه هایشان را در کنار خیابان رها می کنند ! و یا در جامعه ای که مصطفی مولایی مسئول دفتر بنده را ربوده و ان را در کیسه می اندازنند و کتک می زنند دیگر چطور افراد جرات ان دارند که بیایند و این مسائل را مطرح کنند . در جامعه ای که زنی را در پاسداران با ان وضعیت به قتل می رسانند دیگر چگونه مردم احساس امنیت می کنند . " وی افزود : " متاسفم از اینکه مردمی را که به بهانه اعتراض به یک انتخابات بازداشت کرده اند چنین مورد شکنجه قرار داده اند به طوری که من شنیده ام که افراد را در کهریزیک لخت می کردند و چهار دست و پا می نشاندند و سوار بر انها می شدند و به انها می گفتند که صدای حیوانات را در بیاورید اخر این مایه تاسف جمهوری اسلامی است و یا اینکه برخی را دستگر کرده و انها را لخت کرده اند و روی هم خوابانده اند و آب بر روی انها ریخته اند . حتی شنیده ام که هنگامی که افراد را شکنجه می کردند به انها می گفتند با صدای بلند بگویید که مادرتان .... است ، مانند زمان قتل های زنجیره ای که به ان افراد می گفتند بگویید که من بچه مادرم نیستم ! و سپس انها را در بیان ها کتک زده و رها می کنند. واقعا من از طرح چنین مباحثی احساس شرم می کنم . " وی تاکید کرد : " هرگز فراموش نکنیم که مردم ما در جامعه ای زندگی می کنند که خانم دکتر بنی یعقوب را به اتهام ارتباط با مردمی می گیرند و سپس جنازه اش را تحویل می دهند. آیا شما وجود اینها را کتمان می کنید ؟ امروز به جای اینکه این مسائل را پیگیری کنید بدون آنکه تحقیقاتی در صحت و یا سقم مطلبی انجام شود به دفاع از عملکردتان می پردازید ؟ "
وی تاکید کرد : " هنگامی که حضرت علی (ع) توسط ابن ملجم مورد ضربت قرار گرفت حضرت تاکید کردند که مراقب فردی که او را مورد حمله قرار داده باشند و گفتند که چنانچه من زنده نماندم برای قصاص به او یک ضربه بزنید . ولی اینک شاهد ان هستیم در حکومتی که حکومت عدل علی (ع) الگوی ان قرار دارد جوانی را به خاطر انکه شعاری سر داده است با باتوم به شدت مورد ضرب و شتم قرار می دهند و طوری برخورد می کنند که حتی برخی از انها جان می بازند . آیا این رفتارها با حکومت عدل علی (ع) و دین اسلام که دین رافت است سنخیت دارد ؟ "
کروبی با اشاره به توجه امام به چنین مسائلی گفت : " هیچ گاه یادم نمی رود هنگامی که لطف الله میثمی به دستور مرحوم لاجورد ی بازداشت شده بود همسرش نزد من آمد و گفت که به خاطر شرایط فیزیکی اش نمی تواند حتی آشغال گوشه چشم خود را پاک کند . من پس از دیدار با همسر او به همراه احمد آقا به نزد امام رفتم و عین کلام همسر میثمی را مطرح کردم که امام فورا دستور آزادی او را صادر کردند . این درحالی است که اکنون شنیده می شود که در برخی از زندان های ما رفتارهای بدی با زندانیان صورت می گیرد به طوری که زنی که شنیده شده باردار است اینک دچار ناراحتی کلیه شده و یا زندانیان سیاسی را به بند معتادین منتقل می کنند . می گفتند که زندان ها کانون ادم سازی هستند ولی این طوری ادم سازی می شود که هنگامی که فردی را بازداشت می کنند به او می گویند تو را به کهریزیک می فرستیم که در آنجا ادم شوی و زندانیان سیاسی را ارازل و اوباش محسوب می کنند آخر این طوری می توان آدم سازی کرد؟"
وی با انتقاد از اینکه رییس مجلس و رییس کمیسیون امنیت ملی که رییس کمیته پیگیری وضعیت آسیب دیدگان حوادث اخیر است بدون هیچ پشتوانه تحقیقاتی به تکذیب اصل ماجرا پرداختند گفت : " من پیشنهاد کردم که مسولیت پیگیری این حوادث را می پذیرم هرچند که این مسولیت برایم افتخار آور نیست بلکه برایم زجر آور است ولی قصد دارم تا حقایق کشف شود و هیاتی مستقل و بی طرف تشکیل شود تا فضایی ایجاد شود که اگر کسانی هستند که مورد آزاد قرار گرفته اند خودشان بیایند و این مسائل را بازگو کنند تا ریشه این فسادهای اخلاقی و شکنجه های قرون وسطی خشکانده شود . نه انکه مسئولان پیگیری این حوادث در مجلس شورای اسلامی در مدت 24 ساعت و قبل از آنکه کمیته پیگیری جلسه ای را تشکیل دهد به تکذیب محتوای این نامه می پردازنند . من ضمن احترام به ریاست مجلس هشتم جناب آقای دکتر لاریجانی که نسبت به ایشان و پدرشان و پدر خانم ایشان ارادت ویژه ای دارم و آقای علاءالدین بروجردی رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس هشتم می گویم که قبل از آنکه در اظهار نظری شتاب زده اصل ماجرا را تکذیب کنید حداقل با بنده تماسی می گرفتید یا از من می خواستید که نفراتی را نزد شما بفرستم شاید من اطلاعاتی در این رابطه داشتم . آخر چطور می شود که بدون آنکه تحقیقی صورت گیرد و جلسه ای تشکیل شود می گویید این ماجرا کذب محض بوده است . شما حداقل تحقیق می کردید تا ببینید این کسی که این حرف ها را زده از روی هوی و هوس چنین گفته و یا چون اینکه رای او را در انتخابات نادیده گرفته و تقلب کرده اند می خواهد برای عقده گشایی چنین حرف هایی را بزند و یا اینکه مطلبی دارد و بر اساس مستنداتی این حرف ها را زده و بعدا موضعگیری می کردید . " وی افزود : " در شرایطی که رییس مجلس که سالها من در جایگاه ایشان و دیگر جایگاهها بودم بدون تحقیقی اصل ماجرایی را تکذیب می کند دیگران افراد چطور می توانند بیایند و این مسائل را مطرح کنند و حتی در قبال انچه که گفته اند مورد اهانت قرار گیرند و ابرویشان نیز برود . " وی تاکید کرد : " من احساس می کنم که این موضعگیری های شتاب زده تحت فشار صورت گرفته است زیرا این بزگواران نگران ان هستند که به سرنوشت دیگر دوستان خود در گذشته دچار شوند . چرا که آقای لاریجانی نگران ان است که به سرنوشت دکتر حداد عادل گرفتار شود و او را از ریاست مجلس حذف کنند و یا اینکه آقای بروجردی نگران تکرار سرنوشت دیگر دوستانش چون آقای افروغ در مجلس هفتم که او را از ریاست کمیسیون حذف کردند و یا سرنوشت مجید انصاری و محتشمی پور در مجلس ششم هستند . "
وی گفت : " اخر چرا فضایی ایجاد می شود که حتی وقتی علی مطهری حرفی می زند به او حمله می شود و می گویند که به خون پدرش خیانت کرده است به طوری که حتی کسی دیگر جرات آن را نداشته باشد تا این ماجرا را پیگیری کند."
کروبی با گلایه از قضاوت های عجولانه درباره این نامه گفت : " آخر نباید آقای لاریجانی و بروجردی این قدر شتاب زده درباره محتوی این نامه موضعگیری می کردند و شاید بهتر بود که این دوستان نیز به مانند آقای شاهرودی حداقل هیاتی را می فرستادند تا اصل ماجرا را از من جویا شود ، نه انکه حرف های آقای بروجردی را چهل بار از تلویزیون پخش کنند ولی حتی یک کلمه از حرف های مرا پخش نکنند . بهتر بود که آقای لاریجانی همان کمیته تحقیق و پیگیری را نزد من می فرستادم تا من مستندات و مطالبی که دارم به این کمیته منتقل کنم ."
کروبی با قاطعیت گفت : " من به مسئولان می گویم که هیچ گاه این فحاشی ها و انتقادات من را وادار به سکوت نخواهد کرد من در این 20 سال گذشته از این حرف های درشت بسیار شنیده ام و تا زمانی که زنده هستم از حقوق مردم دفاع خواهم کرد و شما نمی توانید زبان ، دست و قلم بنده را بندید . "
وی گفت : " برخی از اربابان مطبوعات به گونه ای حرف می زنند که گویی با جبرئیل امین حشر و نشر دارند و او برایشان گزارش هایی می آرود و قصد دارند تا فضا به اندازه ای سنگین کنند که دیگر کسی جرات حرف زدن نداشته باشد . " وی افزود : " اینها همان کسانی هستند که نمی گذاشتند تا اصل ماجرای قتل های زنجیره ای برملا شود و افراد می کشتند و سپس پرونده هایی مبنی بر فساد اخلاقی برای آنان درست می کردند و حتی به انها تهمت می زدند ."
کروبی همچنین با اشاره به محتوای این نامه ای که مورد انتقاد بسیاری قرار گرفته است گفت: " مسائل مختلفی را در این نامه بر اساس مستنداتی که موجود بود منتشر کردم ولیکن در همین باره باید دو نکته را خطاب به مسئولان بگویم . " وی تاکید کرد : " در این مدت اخبار بسیاری دراین رابطه به من رسیده است و در سایت های خبری منتشر شده است که موجب تاسف برای نظام جمهوری اسلامی است و من هم در این نامه پیشنهاد کردم که هرچند پذیرش مسئولیت پیگری این موضوع برای بنده کاری سخت است ولی من حاضرم که این مسئولیت را قبول کنم تا به این موضوعات رسیدگی شود و حتی من در این نامه تاکید کرده ام که انشاءالله چنین اخباری صحت نداشته باشد ولی اگر درست باشد باید هرچه سریعتر رسیدگی شود و من نیز تنها قصد داشتم که در این باره به مسئولان تذکراتی را بدهم ولی نمی دونم که این تذکر بنده چرا تا این حد این آقایان را برآشفت و فحاشی کردند . "
کروبی در تکذیب سخنانی که گفته شده استنادات این نامه تلفن های خوانندگان روزنامه اعتمادملی بوده است گفت : " من از این سخنان تعجب می کنم چرا که یک بار از طرف روزنامه تلفن خوانندگان را به من منتقل نکرده اند و البته تلفن هایی که در این باره به روزنامه شده است پس از انتشار این نامه بوده است وقبل از ان تماسی در این باره نشده بود . بنابراین به این آقایان می گویم که مستندات من کسانی بوده اند که نزد من آمده اند که یا خود مورد آزار قرار گرفته بودند و یا اینکه شاهد بوده و یا کسانی نزد آنها اقرار کرده بودند پس من آدمی نیستم که بدون آنکه مستنداتی داشته باشم و بنابر یک تلفن و یا اینکه کسی حرفی را بدون پشتوانه به من زده باشد چنین نامه ای را بنویسم . "
کروبی همچنین در پاسخ به سوالی در واکنش به مسائلی که درباره نحوه عملکرد وی در بنیاد شهید از سوی رسانه های اصولگرای تندرو مطرح می شود گفت : " طرح این مسائل اهمیتی ندارد و طرح این موضوعات نشان دهنده این است که من پرونده ای ندارم که بخواهند آن را مایه تخریب من قرار دهند و بنابراین به داستان سرایی درباره عملکردهای مدیریتی من می پردازنند در حالیکه کسانی که بنده را می شناسند و با من همراه بوده اند همیشه از من حمایت کرده اند . " وی با اشاره به ماجرای استعفایش از بنیاد شهید گفت : " بنده در دو مرحله از ریاست بنیاد شهید استعفا دادم نخست بعد از فوت امام که حج و بنیاد شهید استعفا دادم ولی رهبری نبپذیرفت و سپس در سال 71 استعفا دادم و با اصرار من رهبری ان را قبول کردند که البته بیت امام و رهبری از جمله آیت الله محمدی گلپایگانی به خوبی در جریان این ماجرا قرار دارند . " وی در ادامه با اشاره به حمایت های خانواده شهدا از وی گفت : " خدا رو شکر که پس از گذشت 18 سال هنوز اکثریت خانواده شهدا هنوز ارتباط خودشان را با من حفظ کرده اند و من به این آقایان پیشنهاد می کنم به جای اینکه خانواده های شهدا را وارد این دعواهای سیاسی کنند بهتر است که دو ماه دیگر از همین مسئول جدید بنیاد شهید بپرسند که کارمندان و خانواده های شهدا از مدیران این بنیاد هنوز نام چه کسی را بیشتر از دیگران به خوبی یاد می کنند . "
وی گفت : " من ازآقایان خواهش می کنم که دیگر این خانواده های معزز شهدا را که با فداکاری های آنها این نظام به پیروزی رسید و تثبیت شد را وارد این دعواهای سیاسی نکنند زیرا آنها به اندازه کافی خودشان مشکلاتی دارند و دیگر نباید انها را وارد این قضایا کرد و من مطمئن هستم که اکثر این خانواده از وضعیتی که در جامعه حاکم شده است رنج می برند . "
کروبی با اشاره به نیت کسانی که این روزها علاقه خاصی به راه اندازی دعواهای سیاسی دارند و آنگاه اصلاح طلبان را به تنش زایی در کشور متهم می کنند گفت : " نزاع بر سر این است که ا اپوزیسیون نظام هستیم ولی من این را می گویم که ما مدافع نظام جمهوری اسلامی با قرائت امام هستیم . ما می گوییم که جمهوریت و اسلامیت باید در کنار هم باشد ولی آنها می گویند که رای مردم زینتی است و حتی این روزها یکی از شخصیت ها گفته که اطاعت از احمدی نژاد اطاعت از خداست که البته من می گویم این حرف ها دربرابر همان پول هایی است که به موسسه این بزگوار سرازیر می شود . از سوی دیگر یکی از نزدیکان همین آقای احمدی نژاد می گوید که او تنها چهار میلیون رای دارد و 20 میلیون باقی مانده منتقد به اصل نظام هستند . " وی تاکید کرد : " من همین جا می گویم که هیچ رییس جمهوری نه آقای احمدی نژاد و نه روسای جمهوری قبلی و یا حتی بعدی نماینده خدا بر روی زمین نیستند و نمی دانم این چه حرف هایی است که زده می شود . " وی با ذکر داستانی گفت : " زمانی برای ناصرالدین شاه بادمجان می آورند فردی که از نزدیکان وی بوده به تعریف از بادمجان می پردازد و ناصر الدین شاه نیز می خورد ولی هنگامی که قصد خروج از اتاق را داشته است از زیاد خوردن بادمجان دل درد میگیرد و آروغ می زند در همین زمان همان فرد شروع می کند در مزمت بادمجان سخن گفتن ، که ناصرالدین شاه به وی می گوید تا حالا که تو از فواید ان سخن می گفتی حالا چه شده است که در مزمت ان حرف می زنی . ان فرد می گوید ان موقع شما از ان خوششتان می آمد و بنابراین من خوب می گفتم ولی حالا شما بدتان آمده ومن باید در مزمت بادمجان سخن گویم که شاید به نوعی شاهد تکرار چنین وقایعی هستیم ."
وی در ادامه به خانواده های شهدا توصیه ای داشت و گفت : " من خودم به این خانواده ها می گویم که وارد این نزاع های سیاسی نشوند . البته در این جا از آقای ضرغامی قدردانی می کنم که در برابر هتاکی به همسر شهید باکری از او دفاع کرد ولی همه خانواده شهدا مانند همسر شهید باکری شناخته شده نیستند که از انها دفاع شود ."
وی تاکید کرد : " من به نسل های جوان تر می گویم که این شرایطی که اکنون در کشور وجود دارد همان اهداف و آرمان های نظام جمهوری اسلامی با قرائت امام نیست و این رفتارها را به نام اسلام و نظامی که بنیان گذار ان امام بوده است ننویسند . چرا که این نظام جمهوری اسلامی همان نظامی است که با وفادا کاری و ایثارگری های بسیاری شکل گرفت . کسانی چون سردار لشکری که 18 سال در زندان های بعثی اسیر بودند و یا اینکه در جبهه ها شهید شدند . کسانی که در تظاهرات های قبل از انقلاب به شهادت رسیدند و اکنون نیز خانواده هایشان از فضایی که در کشور حاکم شده است رنجیده خاطر هستند . "
وی در نهایت تاکید کرد : " من 20 سال است که برای دفاع از حقوق شهروندی و حقوق مردم به عنوان عضو کوچک این نظام تلاش کرده ام و اکنون هم بار دیگر تاکید می کنم که این تهت و افتراها مرا از راهی که بدان اعتقاد دارم جدا نخواهد کرد . "