از ناخدا چیزی که در خاطر من مانده و خواهد ماند عشق و علاقهاش بود به کاری که پیشه کرده بود سالها پیش. ساعت پنج و شش غروب بود که فیس بوک را باز کردم ببینم اخبار جدید چیست که چشمم افتاد به پستی از اسد علی محمدی که خبر فوت حمید کجوری را می داد. ناباورانه چندین بار خواندم و به یاد آوردم که به سبک و سیاق فیس بوک، این اواخر عکسش را سمت راست صفحه زیاد میدیدم و پیشنهاد فیس بوک که "چیزی بنویسید روی دیوارش" ! این رسم خوب فیس بوک است که وقتی مدتها از کسی خبری نمیشود, به کسانی که طرف را در "لیست دوستان" دارند پیشنهاد میکند که : "خبری بگیرید"..."بی تفاوت ننشینید". و من در این شش و بش که چیزی بنویسم؟ ننویسم؟ رها کنم هر کس را با گرفتاری هایش؟ و....
"شاتسی" اگر اشتباه نکنم اسم همسرش بود که یک موقعی ناخدا پیامی (احتمالاً تبریک نوروزی، چیزی) از ایشان به زبان فارسی روی نت گذاشته بود همان اوائل که به دل مینشست و در وبلاگش هم داستان آشنایی و ازدواجش را با قلم شیوایش به تدریج مینوشت و مثل یک پاورقی جذاب ما را به دنبال خودش به تعقیب داستان میکشاند. و جالب هم بود. از زندگی مشترکش مینوشت با این زن آلمانی در شهرکی در حوالی بوشهر وقتی اولین پست ناخدائیاش را گرفته بود. و از اینکه اصلاً چطور شد که گذارش به آلمان افتاد و دریانوردی آموخت و گردش روزگار و بزنگاههایی که در زندگی همه ی ما کم و بیش مانندش یافت میشود و...من با علاقه میخواندم. از سفرهایش، از بنادری که لنگر انداخته بود، از ماجراها، از تاریخ، از نبردهای دریایی، از...
ناخدا حمید کجوری از آن جمله بود که شغلش فقط برای امرار معاشش نبود. عاشق کارش بود. و این شانسی است که کثیری از آن بی بهرهایم. از آنها بود که با همت و پشتکار و درستکاری خودش را بالا کشید و من همیشه برای این خصلت آدمها احترام عمیقی در دلم حس کردهام
تنها بودم. خبر را که در فیس بوک خواندم دیگر نتوانستم پشت کامپیوتر بنشینم. رفتم و خودم را مشغول کار نیمه تمامی کردم که در دست داشتم. اینطوری ما پیرمردها از این که چند قطره اشک بریزیم کمتر خجالت میکشیم.
این اواخر کمتر از او خبر داشتم اما یک موقعی بهش گفته بودم که اگر باز هم گذارم به هامبورگ بیفتد حتماً آدرس میگیرم و به دیدنش میروم. قرار شد آبجوها را بگذارد فریزر که تگری بشود !
وقتی به خونه رسیدم یک آبجو تگری به یاد ناخدا نوشیدم و جلا دادم این روح و روان کدر را با گوش دادن به این نغمهی جاودانی
یاد حمید کجوری گرامی. و شکیبایی و صبر، یار ِ فرزندان و همسرش باشد
* عنوان پست از قطعه شعری از حسین مسرور وام گرفته شده (و در مورد معنای واژه ی "شاتسی" دوستان در بخش کامنت ها و در فیس بوک توضیح داده اند)
0 نکته:
ارسال یک نظر